چهارشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۵:۲۲ ب.ظ
نغمه های گلایه . . . |
|
|
من امشب از دل تنگم بسی ناگفته ها دارم
من امشب تا سحر بیدار خواهم بود
و با چشمان گریانم به درگاهش چنان فریاد خواهم زد
که کاخ کبریایی را بلرزانم
فلک از ناله هایم اشکها ریزد
چنان رعدی بپا خیزد
زمین و آسمان و جنگل و دریا بهم ریزد
یکی طوفان نوح آید
هزار آتشفشان از کوهها خیزد
دو صد باران غم از آسمان ریزد
* * *
به دوشم کوله بار حسرت و اندوه تنهاییست
و اما بار سنگین امانت هم
هزاران کوه را یارای این بار امانت نیست
- و من را نیز -
به سینه آتشی دارم که خورشید فلک در پیش رویش
شعله ای ناچیز را ماند
دلم مانند یک دریای طوفانیست
که امواج بلایش تارو پود هستی ام را زیر و کرده است
* * *
خداوندا تو عاشق بودی و ما گرفتار چنین دام بلا کردی
به دل امید و حسرت را بنا کردی
خداوندا اگر روح تو را در کالبد داریم
اگر بی انتهایی ترا در روح خود داریم
چرا تنها و سرگردان و غمگینیم
خداوندا تو آدم خلق کردی و مرا هم حضرت آدم لقب دادی
مرا در آن بهشت جاودانت زندگی دادی
و ناگه با گناهی که تو بر من حکم فرمودی
زمین و آسمانم جابجا کردی
* * *
خداوندا ترا بر آستان قدسی ایت سوگند
تو را بر آتش دوزخ و بر زیبایی فردوسی ات سوگند
تو را بر رحمت بی حد و اقیانوسی ات سوگند
تو را بر این زمین و آسمان
بر پهنه های بیکران هستی ات سوگند
رهایم کن از این تنهایی و اندوه و سرگردانی و تشویش
رهایم کن از این دنیای زیبایی
که مردان بزرگی هم برایش دست و سر دادند
من این دستان کوتاه و سر سر درگریبانی
که سرگردان به هر در می زند سر را نمی خواهم
خداوندا اسیر زندگی کردی مرا
آزادی ام با توست
" بهزاد غضنفری "
|
|
۰
۰
۹۰/۰۲/۰۷
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ