کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

بگذار

تا درغـــــربت کـــــــــــوچه ام

کنارخـــــــطهای سیاه دفتـــــــــرم

به احترام قــــــــلب شـکستــــــه ام

بــــمیــــــــــرم ...!

************************
شعـــــــــر من کوچـــــــه پیچاپیچی است ؛

کوچــــــــــه باغیست که تنهـــــا یک شب !

تــــــــو از این کوچـــه گذشتی مغــــــــرور ؛

سـالهـــــــــا میـگـــــــــــــــــــــذرد ...

سالهـــــا در گـــــذر کوچـه نــــــــــگاه دیـوار!

دیده بـــــس رهگـــــــــذران را خامــــــــوش ...

دیده بـــــــــس رهگــــــذران را پــرشـــــــور ...

لیک ای رهگــــــــذر یک شبه ی " کـوچـه تـنـهـــایـــی " من

جـــــای پای تـــــو در این کوچــــــــــــه بجا مانده است...!


************************

بایگانی
آخرین مطالب

اللهم عجل لولیک الفرج

جمعه, ۶ آبان ۱۳۹۰، ۰۹:۰۷ ق.ظ
http://www.mypardis.com/Storage/27153.19011.jpg

از دوری تو جانا  چندیست   پریشانم در هجر غمت ای جان از عیش گریزانم

چون هدیه کنم جان را در راه وصال تو؟ در بادیه ی عشقت چون مورو سلیمانم

ای سلطنت عشقت در مورو ملک یکسان دردرگهه تو سلطان من بنده ی گریانم

اشک است روان ازچشم،خون است روان ازدل از دیده و دل هر دم من دست به دامانم


تا  کی بنشینم  من  پیش  در کوی  تو رحمی‌بنما بر من ،ای سرورو سلطانم

بسیار بزرگانند  در حسرت  دیدارت من پیش بزرگانت یک بی سرو سامانم

سخت است برای من آنقدر فراق تو گویا که به هر لحظه صد سال به زندانم

گویند تحمل نیست در کودک کم طاقت در راه غم عشقت من کودک نالانم


" علی حسین مردی "

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۸/۰۶
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

نظرات  (۶)

موهایـــــم را در آسیاب سفید کرده ام!

اما پی روسیاهی آئینه ها٬

بیــــــــــــهوده میچرخم...

این آرد لعنتی٬

با هیچ بارانی٬

خمیر نمی شود...

من جوانی ام را

جایی میان

بیست و چند سالگی تو

جا گذاشته ام!!!
۰۶ آبان ۹۰ ، ۰۹:۱۲ چقد زود باهم بودنمون خاطره شد
دیروزبا یه دسته گل اومده بودبه دیدنم

با یه نگاه مهربون همون نگاهی که سالها

آرزوشو داشتم وازم دریغ میکرد گریه کرد

گفت دلش برام تنگ شده میخواستم

اشکاشو پاک کنم ولی نمی تونستم

فقط نگاهش کردم اون رفت

ولی سنگ قبرم خیس خیس بود...
سلام دوست عزیز
اگه میشه لطف کن و به وبلاگم سر بزن و در مورد مطلب زیر نظر بگذار چون من این فراخوان رو فقط برا وبلاگهایی که حس می کنم محتوایی قوی دارن فرستادم دوست دارم نظر تو حتما بزاری برام تشکر .:
حرفهای ما هنوز ناتمام...

تا نگاه می کنی:

وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی !پیش از آنکه با خبر شوی

لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود

ای دریغ و حسرت همیشگی

ناگهان چقدر زود دیر می شود!.....

7 آبان سال روز وفات شاعر دوست داشتنی قیصر امین پور گرامیباد

فراخوان شعر قیصر

در بخش نظرات

یک شعر برای کسی که دوسش دارید بنویسید
سلام مطالب زیبایی قرار دادید واقعا زیبا بود و سعی کردم بیشتر آن ها رو بخونم موفق و پیروز باشید
یا علی مدد
دارد زمان آمدنت دیر می شود
دارد جوان سینه زنت پیر می شود...
۰۸ آبان ۹۰ ، ۰۷:۲۸ دوست و آشنای رفتنی شما
نقــاش خــــوبی نــــبودم... اما ایــن روزها... به لطـف تــــــــــو... انـــتظار را دیـــدنی میکــشـم

×××اللهم عجل لولیک الفرج×××

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی