" مرحومه نجمه زارع "
يكشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۱، ۱۰:۰۶ ب.ظ
غم که میآید در و دیوار، شاعر میشود!!
در تو زندانیترین رفتار شاعر میشود...
مینشینی چند تمرین ریاضی حل کنی!!
خطکش و نقاله و پرگار، شاعر میشود...
تا چه حد این حرفها را میتوانی حس کنی؟
حس کنی دارد دلم بسیار شاعر میشود...
تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم!!
از تو تا دورم دلم انگار شاعر میشود...
باز میپرسی: چهطور اینگونه شاعر شد دلت؟
تو دلت را جای من بگذار شاعر میشود...
گرچه میدانم نمیدانی چه دارم میکشم!
از تو میگوید دلم هر بار شاعر میشود ...
۹۱/۱۰/۱۷
باید بگویم اسم دلم ، دل نمیشود
دیوانهام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانهی تو است که عاقل نمیشود
تکلیف پای عابران چیست؟ آیهای
از آسمان فاصله نازل نمیشود
خط میزنم غبار هوا را که بنگرم
آیا کسی زِ پنجره داخل نمیشود؟
میخواستم رها شوم از عاشقانهها
دیدم که در نگاه تو حاصل نمیشود
تا نیستی تمام غزلها معلّق اند
این شعر مدتیست که کامل نمیشود
نجمه رارع