اجبار و سکوت . . . !
جمعه, ۱۵ آذر ۱۳۹۲، ۰۸:۳۰ ب.ظ
بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی...
دلت بگیره ولی دلگیری نکنی...
شاکی بشی و شکایت نکنی...
خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکـــــــــوت کنی...
سکوتی سنگیــن...
به سنگینی همان لحظه که گفتم بختـت بــــدون مـــن خـــوش ...
به سنگینی تک تک لحظه هایی که
حواس بی حواس را دور میکنم از خیال تو
ولی
بازهم
کنار تو میبینمش!!!
سکوتی به سنگینی حکایتمان...
حکایت همین منی که تویی ندارد
همین منی که دیگر تومنی نمی ارزد...
دلم گرفته
از این همه ســـــــکوت . . . !
۹۲/۰۹/۱۵
من کوچهی خلوتی را میخواهم
بیانتها برای رفتن
بیواژه برای سرودن ...
و یادهای شمالی غریب
ممنونم لطف دارید
________________________
بانـو:
بسیار عالـــــــــــی سپاس ...!