کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

بگذار

تا درغـــــربت کـــــــــــوچه ام

کنارخـــــــطهای سیاه دفتـــــــــرم

به احترام قــــــــلب شـکستــــــه ام

بــــمیــــــــــرم ...!

************************
شعـــــــــر من کوچـــــــه پیچاپیچی است ؛

کوچــــــــــه باغیست که تنهـــــا یک شب !

تــــــــو از این کوچـــه گذشتی مغــــــــرور ؛

سـالهـــــــــا میـگـــــــــــــــــــــذرد ...

سالهـــــا در گـــــذر کوچـه نــــــــــگاه دیـوار!

دیده بـــــس رهگـــــــــذران را خامــــــــوش ...

دیده بـــــــــس رهگــــــذران را پــرشـــــــور ...

لیک ای رهگــــــــذر یک شبه ی " کـوچـه تـنـهـــایـــی " من

جـــــای پای تـــــو در این کوچــــــــــــه بجا مانده است...!


************************

بایگانی
آخرین مطالب

دیوار ...!

سه شنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۵:۳۰ ب.ظ


من عادت کرده ام به دیوار کشیدن ؛


میان خود بودن و همه بودن ...


من عادت کرده ام به آنکه

خاطره های تو دلداریم دهند! . ..

میان مرز باریک و احمقانه ی بودن یا نبودن...


میان ذهنی که هیچکس نمی بیند ؛

هیچکس احساس نمی کند. . .

زنده بودنش را

نفس کشیدنش را

آهسته آهسته مردنش را...


قلب من

هرگز میان سینه ام نبوده است !


قلب من میان خاطرات تو

در آن اتاق

همیشه قفل انتهای راهرو

پشت پریشانی های

یک ذهن بی قرار..

می تپد دیوانه وار...!

آرزو می کند؛

کاش تو می آمدی یک روز
 

راز احمقانه ی این دیو منتظر را

کشف می کردی ؛ کاش زودتر می آمدی...!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۲/۱۳
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ