پرم از حادثه ی سقوط رویاهایم
شعر پرواز دگر بر لب من جاری نیست
تو پر از دلخوشیِ عبور بی احساسی
کنج تقویم دلت فرصت دیداری نیست
پرم از حادثه ی شکستن بغضی تلخ
کو حریم ساده ای برای گریه های من ؟
بی تو که پر از تب ِ گریزی و خیال کوچ
حرمتی ندارد این حضور نابجای من
بی تو من پر از غم شکستم و نیاز تو
در بساط شعر من فقط حضور سایه هاست
پشت شیشه های دل که ابر ضجّه می زند
فصلِ سرد ِ غربت ِ پر از هراس ِ آیه هاست
من پر از ترانه ام. . . ترانه های انتظار
در من این نیازها هنوز گریه می کنند
گرچه مملو از غمِ سقوط رویا شده ام
این بهانه ها تو را دوباره هدیه می کنند!