کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

بگذار

تا درغـــــربت کـــــــــــوچه ام

کنارخـــــــطهای سیاه دفتـــــــــرم

به احترام قــــــــلب شـکستــــــه ام

بــــمیــــــــــرم ...!

************************
شعـــــــــر من کوچـــــــه پیچاپیچی است ؛

کوچــــــــــه باغیست که تنهـــــا یک شب !

تــــــــو از این کوچـــه گذشتی مغــــــــرور ؛

سـالهـــــــــا میـگـــــــــــــــــــــذرد ...

سالهـــــا در گـــــذر کوچـه نــــــــــگاه دیـوار!

دیده بـــــس رهگـــــــــذران را خامــــــــوش ...

دیده بـــــــــس رهگــــــذران را پــرشـــــــور ...

لیک ای رهگــــــــذر یک شبه ی " کـوچـه تـنـهـــایـــی " من

جـــــای پای تـــــو در این کوچــــــــــــه بجا مانده است...!


************************

بایگانی
آخرین مطالب

۴۳ مطلب در آذر ۱۳۸۹ ثبت شده است

باز هم با نام تو افسانه ایی گلریز شد


بازهم درسینه ام عشق توشورانگیزشد


باز هم همراه بوی میخک و محبوبه ها


خاطراتم پر کشید با یاد تو در کوچه ها


باز هم وقتی نگاهت گیرد از من فاصله


دیده ام می بارد اما نم نم و بی حوصله


باز قلب پنجره بر روی من وا میشود


بازهم پروانه ایی در باغ پیدا می شود


باز هم لای کتابم می نهم یک شاخه یاس


می کنم بهر پیامی قاصدک را التماس


باز هم درهرشفق دلتنگ ودلگیرمیشوم


باز هم با یاد تو سرشار رویا می شوم
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۸۹ ، ۰۷:۱۰
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۸۹ ، ۱۳:۰۹
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ
 

تو را من چشم  در راهم  شباهنگا م


 که می گیرند  در شاخ ((تلاجن))سایه ها  رنگ سیاهی


وز ان  دل خستگانت  راست اندوهی  فراهم ;


تو را من  چشم در راهم .


شباهنگام , در ان دم , که بر جا , دره ها چون مرده ماران خفتگانند;


در ان  نوبت که بندد دست نیلوفر  به پای سرو کوهی دام ,


گرم یاد اوری یا نه , من از یادت نمی کاهم ;

تو را من چشم  در راهم .


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۸۹ ، ۰۷:۱۳
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ