کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

بگذار

تا درغـــــربت کـــــــــــوچه ام

کنارخـــــــطهای سیاه دفتـــــــــرم

به احترام قــــــــلب شـکستــــــه ام

بــــمیــــــــــرم ...!

************************
شعـــــــــر من کوچـــــــه پیچاپیچی است ؛

کوچــــــــــه باغیست که تنهـــــا یک شب !

تــــــــو از این کوچـــه گذشتی مغــــــــرور ؛

سـالهـــــــــا میـگـــــــــــــــــــــذرد ...

سالهـــــا در گـــــذر کوچـه نــــــــــگاه دیـوار!

دیده بـــــس رهگـــــــــذران را خامــــــــوش ...

دیده بـــــــــس رهگــــــذران را پــرشـــــــور ...

لیک ای رهگــــــــذر یک شبه ی " کـوچـه تـنـهـــایـــی " من

جـــــای پای تـــــو در این کوچــــــــــــه بجا مانده است...!


************************

بایگانی
آخرین مطالب

۱۶ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است

http://up.behtarin.com/uploads/91d371004c1.jpg


شبی در شب ترین شبها، تو ماهم می شوی آیا؟

تو تسلیم تماشای نگاهم می شوی آیا؟


شبیه یک پرنده، خیس از باران که می آیم؟

تو با دستان پر مهرت، پناهم می شوی آیا؟


پس از طی کردن فرسنگها راهی که می دانی

کنار خستگیها، تکیه گاهم می شوی آیا؟


شناکردن میان خاک را بد من بلد هستم

تو اقیانوس موج آماج را هم می شوی آیا؟


نگاه ناشیانه من به هستی داشتم عمری

تو تصحیح تمام اشتباهاتم می شوی آیا ؟


ا گر بی روز و بی تقویم ماندم من

به و صل فصلهایت، سال و ماهم می شوی آیا؟


برای دوستم داری گواهت بوده ام عمری

برای دوستت دارم گواهم می شوی آیا؟


شب افسانه ای با تو طلوع تازه ای دارد

تو در صبح اساطیری پگا هم می شوی آیا؟


صبور و ساده ای اما ،عمیق و ژرف،عشق من

برای حرف نجوا، نعره چاهم می شوی آیا؟


پس از صد سال ا گر بد ترجمه کردی نگاهم را

به پاس اشکهایم عذر خواهم می شوی آیا؟


تو شیرین تر از آن هستی که شادابیت کم گردد

و از خود تلخ می پرسم تباهم می شوی آیا؟!!!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۱ ، ۱۲:۴۵
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ


دستانــم شاید …


اما دلــــــم نمی رود به نوشتن


این کلمات به هم دوخته شده کجا …!!!


احساس من کجا …


این بار …


نخوانده مرا بفهم …!!!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۱ ، ۲۰:۴۰
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ
http://www.charbagh.com/public/album_photo/e0/80/05/57665_8c84.jpg?c=e103


دیشب از اندوه و رنج بی وفایی گریه کردم

از غم تنهائی و بی هم صدایی گریه کردم


گوشه ی آلونک خاموش٬ سرد وبی نشانی

هم صدا با مرغ شب از بی نوائی گریه کردم


نقش رویت را کشیدم باز در لوح خیالم

تا به یاد آوردم آن چشم سیاهت گریه کردم


در بغل زانوی غم بگرفتم وتا نیمه شب

از غم هجران وهنگام جدائی گریه کردم


یادم آمد که شد فراموش خیالم

زین همه بی مهری و از بی وفایی گریه کردم


گوشه ای خلوت گزیدم در فراز آرزوها

تا بیابم لحظه ای از غم رهایی گریه کردم


. . . . . .

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۱ ، ۱۱:۳۰
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

میان کوچه می پیچد صدای پای دلتنگی

به جانم می زند آتش غم شبهای دلتنگی



چنان وامانده ام در خود که از من می گریزد غم


منم تصویر تنهایی منم معنای دلتنگی



چه می پرسی زحال من؟ که من تفسیر اندوهم


سرم ماوای سوداها دلم صحرای دلتنگی



در آن ساعت که چشمانت به خوابی خوش فرو می رفت


میان کوچه های شب شدم همپای دلتنگی



شبی تا صبح با یادت نهانی اشک باریدم


صفایی کرده ام در آن شب زیبای دلتنگی

. . .


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۱ ، ۱۹:۱۲
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ


شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم؟

ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟


نیست از هیچ طرف راه برون شد ز شبم؛

زلف افشان تو گردیده حصارم چه کنم؟


از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند؛

سخت دلبسته ی این ایل و تبارم چه کنم؟


من کزین فاصله غارت شده ی چشم تو ام؛

چون به دیدار تو افتد سرو کارم چه کنم؟


یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است؛

میله های قفسم را نشمارم چه کنم؟؟؟

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۱ ، ۲۱:۳۲
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ


ستاره های سربی
فانوسک های خاموش
من و هجوم گریه
از یاد تو فراموش

تو بال و پر گرفتی
به چیدن ستاره
دادی منو به خاک
این غربت دوباره

دقیقه های بی تو
پرنده های خسته ن
آیینه های خالی
دروازه های بسته ن

اگه نرفته بودی
جاده پر از ترانه
کوچه پر از غزل بود
به سوی تو روانه

اگه نرفته بودی
گریه منو نمیبرد
پرنده پر نمیسوخت
آینه چین نمیخورد

اگه نرفته بودی
و
اگه نرفته بودی

شبانه های بی تو
یعنی حضور گریه
با من نبودن تو
یعنی وفور گریه

از تو به آینه گفتم
از تو به شب رسیدم
نوشتمت رو گلبرگ
تو رو نفس کشیدم

از رفتن تو گفتم
ستاره دربدر شد
شبنم به گریه افتاد
پروانه شعله ور شد

اگه نرفته بودی
جاده پر از ترانه
کوچه پر از غزل بود
به سوی تو روانه

اگه نرفته بودی
گریه منو نمیبرد
پرنده پر نمیسوخت
آینه چین نمیخورد

اگه نرفته بودی
و
اگه نرفته بودی

ستاره های سربی
فانوسک های خاموش
من و هجوم گریه
از یاد تو فراموش...

"ایرج جنتی عطایی"

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۱ ، ۱۳:۵۹
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ