افسوس که عمری پی اغیار دویدیم از دوست بماندیم و به منزل نرسیدیم
سرمایه زکف رفت و تجارت ننمودیم جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم
مرا چه به تجارت؟! مرا چه به دوست؟! من کجا و بریدن از اغیار و به دنبال تو دویدن؟!
من همان ام که در اوجِ پافشاری به درگاه خداوند، بالاترین خواسته هایم،
تنها و تنها حولِ وجودِ خودم می گردد.
سلامتی ام! دارایی ام! مدرک ام! خودم! خودم! و خودم!
من چه می فهمم شادی مادرِ تو چه قدر قیمتی است؟!
من
کجا تو را شناخته ام و کجا دانسته ام تو در نزد خدای متعال چه منزلتی داری
که خلایق به وجود تو روزی می خورند و آسمان به برکت تو فرو نمی ریزد.
من کجا و تو؟...!
پستِ پست ام - امشب گدای تو ام و جز تو را گدایی نمی کنم.
می خواهم بگویم: امشب، شب بروزِ قدر و منزلت توست.
می خواهم بگویم: خاک دو عالم بر سر من، اگر حاجتِ مادر تو امشب صدر حاجاتم نباشد!
می خواهم بگویم: اف بر روی سیاهم، اگر رهایی شما از زندان غیبت به اندازه ی گرفتاری ها و مشکلات خودم برایم مهم نباشد.
می خواهم بگویم: عطشناک، دعایت می کنم! دیوانه وار ضجّه ات می زنم!
و از خدای حسین علیه السلام، به حق حسین علیه السلام، شفای سینه ی سوخته ی حسین علیه السلام را به ظهور تو می طلبم.
این کم ترین کاری است که غلامِ نان و نمک خورده ی تو می تواند بکند.
این پیشِ پا افتاده ترین کاری است که بنده ی آبرو از تو یافته، می تواند بکند.
این در مقابل سایه ی پدری تو هیچ است!
بمیرم برای چشمان اشک بارت! بسوزم برای دل سوخته ات!
** اللهم عجل لولیک الفرج **
بگذار تا بمیرم در این شب الهی ورنه دوباره آرم رو روی روسیاهی
چون رو کنم به توبه، سازم نوا و ندبه چندان که باز گردم گیرم ره تباهی
چون رو کنم به احیاء، دل زنده گردم اما دل مرده میشوم باز با غمزه گناهی
ای کاش تا توانم بر عهد خود بمانم شرمنده ام ز مهدی وز درگهت الهی
تا در کفت اسیرم قرآن به سر بگیرم چون بگذرم ز قرآن اُفتم به کوره راهی
من بندگی نکردم با خویش خدعه کردم ترسم که عاقبت هم اُفتم به قعر چاهی
ای نازنین نگارا تغییر ده قضا را گر تو نمی پسندی تقدیر کن نگاهی
امشب به عشق حیدر ما را ببخش یکسر جان حسین و زینب بر ما بده پناهی
در این شب جدایی در کوی آشنایی هستم چنان گدایی در کوی پادشاهی