










چرا تو ای شکسته دل خدا خدا نمی کنی؟
***
خدای چاره ساز را چرا صدا نمی کنی ؟
به هر لب دعای تو فرشته بوسه می زند
***
برای درد بی دوا چرا دعا نمی کنی؟
به قطره قطره اشک تو خدا نظاره می کند
***
به وقت گریه ها چرا خدا خدا نمی کنی؟
سحر زباغ ناله ها گل مراد می دمد
***
به نیمه شب چرا لبی به ناله وا نمی کنی؟
دل تو مانده در قفس جدا ز آشیان خود
***
پرنده اسیر را چرا رها نمی کنی؟
ز اشک نقره فام خود به کیمیای نیمه شب
***
مس سیاه قلب را چرا طلا نمی کنی ؟
به بند کبر و ناز خود از آن اسیر مانده ای
***
که روی عجز و بندگی به کبریا نمی کنی ؟




