گاهی اگر که عشق
تورا دست کم گرفت
تقصیر توست...
دست مرا کم گرفته ای...!
آرش_شفاعی
گاهی اگر که عشق
تورا دست کم گرفت
تقصیر توست...
دست مرا کم گرفته ای...!
آرش_شفاعی
ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘــﺎ ﮔﺮ ﺑﺸﮑﻨﺪ ﺑﺎ ﻧﺴﺨﻪ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﭼﺸﻢ ﮔﺮﻳﺎﻥ ﻫﻢ ﺩﻣﻲ ﺑﺎ ﺑﻮﺳﻪ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﺳﻴــﻞ ﺑــﺎﺭﺍﻥ ﮔــــﺮ ﺑﺒــــﺎﺭﺩ ﺍﺯ ﻧﺴﻴـــــﻢ ﺻﻮﺭﺗﻲ
ﻏــﻢ ﻣﺨـــﻮﺭ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺩﻳﺪﻩ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﻣﺨﺘﺼــــﺮ ﮔــﻮﻳﻢ ﺍﮔـــﺮ ﻭﻳــﺮﺍﻥ ﺷـﻮﺩ ﮐﺎﺷﺎﻧﻪ ﺍﻱ
ﺟــﺎﻱ ﻫــﺮ ﻭﻳــﺮﺍﻧﻪ ﺍﻱ ﮐﺎﺧــﻲ ﻧﻤﺎﻳـﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﺍﻱ ﺧــﺪﺍ ﻫــﺮﮔﺰ ﻧﺒﻴﻨـــﻢ ﺑﺸــﮑﻨﺪ ﻗﻠـــﺐ ﮐﺴﻲ
ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘﻪﺑﺎﻃﻨﺶ ﺍﺯ ﺭﻳﺸـﻪ ﻭﻳـــﺮﺍﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ...!
اگر عمرى بپایش سر نمیکردم چه میکردم ؟
مدارا با جفایش گر نمیکردم چه میکردم ؟
بدور نرگس مخمور و لعل میگسار او
بمستى گر نوایی سر نمیکردم چه میکردم ؟
بدام نیستى افتادم از افسون این هستى
گر این افسانه را باور نمیکردم چه میکردم ؟
برویش رونما گر جان نمیدادم چه میدادم ؟
بمویش دل گرفتار ار نمیکردم چه میکردم ؟
بدور زندگى نوشم شراب از خون دل اما
اگراین باده در ساغر نمیکردم چه میکردم ؟
مرا در تشنه کامی جان بلب میاید از حسرت
به تیغش گر گلویی تر نمیکردم چه میکردم ؟
چو دامان شفق هرشب زاشگ دیدگان (مشفق)
اگر دامن پر از اختر نمیکردم چه میکردم ؟
دیدى آنرا که تو خواندى به جهان یارترین
سینه راساختى از عشق سرشارترین
آنکه مى گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دل آزار ترین شد چه دل آزارترین ...!
آمدم سر بزنم شعر بخوانم
بروم...!
آنقدر دلزده هستم که نمانم بروم...
به همین کوچه و این خانه و دیوار اتاق
و به آیینه سلامى برسانم بروم...!
آخرین بار به لبهات کمى زل بزنم
به دلم طعم لبت را بچشانم بروم...!
یک کمى خاطره جا مانده که بردارم و بعد
تن رنجور خودم را بکشانم بروم...
بغض هم واسطه شد خواست دلت را ببرد
تو خریدار نشو، زود برانم بروم...
باز باران زده در گوشه ى چشمم، باید
اشک... در دفتر شعرم بچکانم بروم...!
عکاس ها نمی دانند
که بی تو
لبخند
روی لبهایم
چقدر
درد دارد... !