غریبانه....
يكشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۸۹، ۰۹:۵۱ ق.ظ
تنگ در سینه بگیریم غریبانه به هم
این دو فرسوده که ماندند چه بیگانه به هم
من و تو باید ازین بیشتر اما بدهیم
در ازای غم تنهایی هم شانه به هم
به فلک گفتم : اندوه مرا بس کن... گفت:
می خورد حالت غمناکی افسانه به هم!
کاش انشب در بیغوله ی خود میماندم
که رسیدیم سر کوچه ی می خانه بهم
۸۹/۰۷/۱۱