کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

بگذار

تا درغـــــربت کـــــــــــوچه ام

کنارخـــــــطهای سیاه دفتـــــــــرم

به احترام قــــــــلب شـکستــــــه ام

بــــمیــــــــــرم ...!

************************
شعـــــــــر من کوچـــــــه پیچاپیچی است ؛

کوچــــــــــه باغیست که تنهـــــا یک شب !

تــــــــو از این کوچـــه گذشتی مغــــــــرور ؛

سـالهـــــــــا میـگـــــــــــــــــــــذرد ...

سالهـــــا در گـــــذر کوچـه نــــــــــگاه دیـوار!

دیده بـــــس رهگـــــــــذران را خامــــــــوش ...

دیده بـــــــــس رهگــــــذران را پــرشـــــــور ...

لیک ای رهگــــــــذر یک شبه ی " کـوچـه تـنـهـــایـــی " من

جـــــای پای تـــــو در این کوچــــــــــــه بجا مانده است...!


************************

بایگانی
آخرین مطالب

شب بارونی...

سه شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۸۹، ۰۹:۴۵ ق.ظ

قصه یک دل تنهاست ، قصه های منو بارون هر دو دلگرفته از غم ، با چشائی زارو گریون


هر دو سینه ای پراز حرف هر دو در سکوت شبها هر دو بیدارِ شبونه ، توی کوچه های تنها


اشکای من ، روی گونه ، هق هق تلخ خیابون آخر عاشقی اینه ... گریه کردن زیر بارون


این منم که زیر بارون ، خاطراتُو مینویسم منکه با قطره اشکم ، رهگذا ر شبِ خیسم


این منم که زیر بارون ..همه اشکام روونه  اما هیچکس زیر بارون راز اشکو نمیدونه


واسه این غریبه گشتن دیگه چتری هم نمیخوام پا بپای سرنوشتم ، دیگه یکقدم ، نمیام


آره باورم نداری ، تو که ا شکامو ندیدی تو که هر شب زیر بارون غم ِ عشقو نکشیدی


این منم ، که زیر بارون ، خاطراتوُ مینویسم منکه با قطره اشکم ، رهگذا ر شبِ خیسم


کاش دوباره زیر بارون ، تو میومدی سراغم تا ببینی مثه دیرو ز ، من هنوز یکدل داغم


ولی تو یک شب آروم ، زندگیمو ابری کردی تو خودت گفتی که هرگز ، بدلم برنمیگردی


من از ا ونروز تا بامروز ، دلِِِیِ بارون زده هستم تو منو تنها گذاشتی ، من زدم دلو شکستم


حالا خاطرات بارون ، شاید از یادِ تو رفته دل منهم ، واسه هیچکس ، راز اون شبو نگفته !!


تو میدونی و دل من ، که برات شعری رو خوندم شعر کوچه از ُمشیری تا بدونی چرا موندم!



با تو گفتم.... حذر از عشق... ندانم !
سفر از پیش تو هرگز ، نتوانم نتوانم !!!


آخه دل کجارو داره وقتی یک دله اسیره دله من اسیر دامه ، خودشم بخواد نمیره


تو با عشقتم ، یه روزی ، هر دو پای منو بستی فردا با، سنگ جدائی ، پر و بالمو شکستی


آره باورم نداری.... تو که اشکامو ندیدی تو که هر شب زیر بارون غم عشقو نکشیدی


این منم ، که زیر بارون ، خاطراتوُ مینویسم منکه با قطره اشکم ، رهگذار شبِ خیسم


کاش دوباره زیر بارون ، تو میومدی سراغم تا ببینی ، مثه دیرو ز ، من هنوز یکدل داغم

ف . شیدااا
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۷/۱۳
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

نظرات  (۱)

۱۳ مهر ۸۹ ، ۱۳:۲۷ دوست و آشنای رفتنی شما
دوست داشتن کسی که سزاوار دوستی نیست، اسراف در محبت است. اگر میخواهی همیشه آرام باشی، دلگیریهایت را روی ماسه و شادیهای خود را بر روی سنگ مرمر بنویس. اگر کسی را دوست داری که تو را دوست ندارد، سعی نکن از او متنفر شوی، بلکه سعی کن او را فراموش کنی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی