بیا امشب...
پنجشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۸۹، ۰۸:۱۸ ق.ظ
طبیبم باش و دردم را شــفا کن
بیا بابوسـه ای گرم وتوانبخش
تـب سـوزان ِعـشقم را دوا کن
تـب سـوزان ِعـشقم را دوا کن
بیـااز هـجر تو بیـمارم امـشب
مرا ازدرد جــانسـوزم رهـا کنبیـا حتی اگـر، نآئی بـدرمان
بیـا پــس باغــمم ودرد صفا کن
بیـا پــس باغــمم ودرد صفا کن
بیـا با نغـمه ی این اشکِ رقصان
بـرقــص وُبـر دل زارم جـفاکنبیا جانم بگیر و
درد
بُستان
ولی تـا زنده ام ، بـرمـن وفا کن
ولی تـا زنده ام ، بـرمـن وفا کن
بیا یاری کن و دل را مَرنجان
مرا زین درد جانسوزم جدا کن
۸۹/۰۷/۱۵
خیلی ممنونم که من رو به اینجا دعوت کردی.
اینجا همون چیزیه که من میخواستم