به نام آنکه مهر مهدی را بر دلها نهاد. . .
ای کاش روزهای " غفلت " ما از شبهای " غیبت " شما طولانیتر نبود.
وقتی تو بیایی بزرگترین جشن عالم برپا می شود.
با تومی گویم،
ازتومی پرسم ،
چرا هیچ ازحج بازگشته ای, پیغام تو را برای ما نمی آورد ؟
چرا مردم وقتی به هم می رسند, نمی پرسند: تازگی ها از مولا چه خبر؟
چرا هیچ کس برای آمدنت نذر نمی کند؟
چرا دعاهایمان هم از نام تو خالی شده است؟
چرا بودنت را باور نکرده ایم؟
چرا وقتی به شهر ما می آیی, آمدنت را حس نمی کنیم؟
چرا نیامدنت را با نبودن یکی می گیریم؟
چرا چشمهایمان چنان آلوده گناه شد که شایستگی دیدارت را از کف دادیم؟
چرا زبانهایمان چنان با دروغ پیوند خورد که دیگر نتوانستیم با تو هم سخن شویم؟
چرا شرمنده نگاهت از همین نزدیکی ها نیستیم؟
چرا صدای گامهای تو را که نزدیک می شوی نمی شنویم؟
این نوای اوست که در کنار خانه توحید ، در لباس ناشناس ربّ البیت را می خواند و
درخواست می کند که :
« اللهّم اَنجِزلی ما وَعَدتَنی »
« خدایا آنچه را که به من وعده نمودی ، برسان »
بیاییم با پیمان ولایت به آستان مدارش ، دست بیعت را بسویش دراز کنیم و با
مدد خواهی از
حضرت حقّ ، زنگارهای پلیدی را از جان خویش بزداییم و قلب و جان را به نیوشیدن کلمات
گهربار او و پدران پاکش صفا بخشیم و هر صبح و شام فرج حضرتش را از خدای متعال
مسئلت کنیم و همیشه این دعا را از صمیم جان زمزمه کنیم که :
« اللهّم عجّل لولیّک الفرج »
« بارالها در فرج و گشایش برای ولیّت شتاب کن...
ندایی راز آلود ما را به خود میخواند:
”ما در رعایت حال شما کوتاهی نکرده و یاد شما را از خاطر نمی بریم...“
زمان تغییر را به تاخیر نیندازیم. از همین لحظه...
با یک خطا کمتر و یک نیکی بیشتر...« اللهم ارنی الطلعه الرشیده و الغره الحمیده، واکحُل ناظِری بنظره مِنی الیَه، و عَجل فرجه »
می دانم آدینه ای خواهی آمد
که سحرگاهانش سوای همه روزهاست
خورشید شادمانه ترین طلوعش را خواهد کرد
و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفتچهار فصل یکی خواهند شد و در پیکر بهار به تو خوشامد خواهند گفت
و جهان دوباره طعم محبت و دوستی خواهد چشیدتو خواهی آمد

راستش را به ما نگفتند ، یا لااقل همه راست را به ما نگفتند.
گفتند : تو که بیایی خون به پا می کنی . جوی خون به راه می اندازی و از کشته ، پشته
می سازی و ما را از ظهور تو ترساندند.
درست مثل اینکه حادثه ای به شیرینی تولد را کتمان کنند و تنها از درد زادن بگویند.
ما از همان کودکی ، تو را دوست داشتیم. با همه فطرتمان به تو عشق می ورزیدیم و با همه
وجودمان بی تاب آمدنت بودیم.
عشق تو با سرشت ما عجین شده بود و آمدنت ، طبیعی ترین و شیرین ترین نیازمان بود.
اما ... اما کسی که به ما نگفت که چه گلستانی می شود جهان وقتی تو بیایی.
همه پیش از آنکه نگاه مهر کشسر و دست های عاطفه تو را توصیف کنند ، شمشیر_
تو را نشانمان دادند.
آری ، برای اینکه گلها و نهالها رشد کنند ، باید علف های هرز را وجین کرد و این جز با
داسی برنده و سهمگین ، ممکن نیست.
آری ، برای اینکه مظلومان تاریخ ، نفسی به راحتی بکشند ، باید پشت و پوزه ظالمان و
ستمگران را به خاک مالید و نسلشان را از روی زمین برچید.
آری ، برای اینکه عدالت بر کرسی بنشیند ، هر چه سریؤ ستم آلود سلطنت را باید واژگون
کرد و به دست نابودی سپرد.
و اینها همه ، همان معجزه ای است که تنها از دست تو بر می آید و تنها با دست تو
محقق می شود.
اما مگر نه اینکه اینها همه مقدمه است برای رسیدن به بهشتی که تو بانی آنی.
آن بهشت را کسی برای ما ترسیم نکرد. کسی به ما نگفت که آن ساحل امید که در پس این
دریای خون نشسته است ، چگونه ساحلی است ؟ !
پرندگان در آشیانه های خود جشن می گیرند و ماهیان دریآها شادمان می شوند و چشمه ساران
می جوشند و زمین چندین برابر محصول خویش را عرضه می کند !
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی :
دل های بندگان را آکنده از عبادت و اطاعت می کنی و عدالت بر همه جا دامن می گسترد و
خدا به واسطه تو دروغ را ریشه کن می کند و خوی ستمگری و درندگی را محو می سازد و
طوق ذلت و بردگی را از گردن خلایق بر می دارد.
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی :
ساکنان زمین و آسمان به تو عشق می ورزند. آسمان بارانش را فرو می فرستد. زمین ، گیاهان
خود را می رویاند ... و زندگان آرزو می کنند که کاش مردگانشان زنده بودند و عدل و آرامش
حقیقی را می دیدند. و می دیدند که خداوند چگونه برکاتش را بر اهل زمین می فرستد.
به ما نگفتند وقتی تو بیایی :
همه امت به آغوش تو پناه می آورند ، همانند زنبوران عسل به ملکه خویش ، و تو عدالت را
آنچنان که بایأ و شایأ در پهنه جهان می گستری و خفته ای را بیدار نمی کنی و خونی را
نمی ریزی .
به ما نگفته بودند که وقتی تو بیایی :
رفاه و آسایش می آید که نظیر آن پیش از این نیامده است. مال و ثروت آنچنان وفور می یابد
که هر که نزد تو بیاید ، فوق تصورش دریافت می کند.
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی :
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی :
هیچ کس فقیر نمی ماند و مردم برای صدقه دادن به دنبال نیازمند می گردند و پیدا نمی کنند.
مال را به هر که عرضه می کنند، می گوید : بی نیازم .ای محبوب ازلی و ای معشوق آسمانی !
ما بی آنکه مختصات آن بهشت موعود را بدانیم و مدینه فاضله حضور تو را بشناسیم تو را
دوست می داشتیم و به تو عشق می ورزیدیم.
که عشق تو با سرشت ها عجین شده بود و امدنت طبیعی ترین و شیرین ترین نیازمان بود.
ظهور تو بی تردید بزرگترین جشن عالم خواهد بود و عاقبت جهان را ختم به خیر خواهد کرد.کلک مشاطه صنعش نکشد نقش مرادهر که اقرار بدین حسن خدا داد نکرد
منبع:سید مهدی شجاعی
( برگرفته از مجله موعود / شماره 28 )
تو گفتى که گنهکاران، با شفاعت و استغفار رسول، آمرزیده مىشوند. ما عقبماندگان از عصر ظهور پیامبر، چه کنیم اگر مصطفاىِ جاودانة تاریخ، برایمان دست استغفار برنیاورد؟!
اى خداى مرتضى!
گردى از گامهاى فتوّت مرتضى را بر سر جهانیان بپاش تا ریشة نامردى در جهان بخشکد.
اى خداى على!
اگر خلق عالم، على را مىشناختند، دوستش مىداشتند و اگر خلق عالم، على را دوست مىداشتند، جهنم آفریده نمىشد. حضورمان را در بهشتِ عشقِ على جاودان بدار!
اى خداى فاطمه!
اگر دست آرمان زنان، به گرد گامهاى زهرا مىرسید، جهان گلستان مىشد، جهان را گلستان کن!
اى خداى مجتبى!
روح ما را به حلم، زیباترین فضیلت انسان بیاراى تا چشمهاى از تشیع مجتبوى در ما ظهور کند!
اى خداى حسین!
ائمه معصوم، ابواب رحمتاند و کشتى نجات. ما را از بازترین باب و سریعترین کشتى نجات، محروم مساز!