کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

بگذار

تا درغـــــربت کـــــــــــوچه ام

کنارخـــــــطهای سیاه دفتـــــــــرم

به احترام قــــــــلب شـکستــــــه ام

بــــمیــــــــــرم ...!

************************
شعـــــــــر من کوچـــــــه پیچاپیچی است ؛

کوچــــــــــه باغیست که تنهـــــا یک شب !

تــــــــو از این کوچـــه گذشتی مغــــــــرور ؛

سـالهـــــــــا میـگـــــــــــــــــــــذرد ...

سالهـــــا در گـــــذر کوچـه نــــــــــگاه دیـوار!

دیده بـــــس رهگـــــــــذران را خامــــــــوش ...

دیده بـــــــــس رهگــــــذران را پــرشـــــــور ...

لیک ای رهگــــــــذر یک شبه ی " کـوچـه تـنـهـــایـــی " من

جـــــای پای تـــــو در این کوچــــــــــــه بجا مانده است...!


************************

بایگانی
آخرین مطالب

به نام آنکه مهر مهدی را بر دلها نهاد. . .

پنجشنبه, ۹ دی ۱۳۸۹، ۱۰:۴۵ ب.ظ

ای کاش روزهای " غفلت " ما از شبهای " غیبت " شما طولانی‌تر نبود.


وقتی تو بیایی بزرگترین جشن عالم برپا می شود.

با تومی گویم،
ازتومی پرسم ،

چرا هیچ ازحج بازگشته ای, پیغام تو را برای ما نمی آورد ؟

چرا مردم وقتی به هم می رسند, نمی پرسند: تازگی ها از مولا چه خبر؟

چرا هیچ کس برای آمدنت نذر نمی کند؟

چرا دعاهایمان هم از نام تو خالی شده است؟

چرا بودنت را باور نکرده ایم؟

چرا وقتی به شهر ما می آیی, آمدنت را حس نمی کنیم؟

چرا نیامدنت را با نبودن یکی می گیریم؟

چرا چشمهایمان چنان آلوده گناه شد که شایستگی دیدارت را از کف دادیم؟

چرا زبانهایمان چنان با دروغ پیوند خورد که دیگر نتوانستیم با تو هم سخن شویم؟

چرا شرمنده نگاهت از همین نزدیکی ها نیستیم؟

چرا صدای گامهای تو را که نزدیک می شوی نمی شنویم؟

این نوای اوست که در کنار خانه توحید ، در لباس ناشناس ربّ البیت را می خواند و

درخواست می کند که :

« اللهّم اَنجِزلی ما وَعَدتَنی »
« خدایا آنچه را که به من وعده نمودی ، برسان »

بیاییم با پیمان ولایت به آستان مدارش ، دست بیعت را بسویش دراز کنیم و با مدد خواهی از


حضرت حقّ ، زنگارهای پلیدی را از جان خویش بزداییم و قلب و جان را به نیوشیدن کلمات


گهربار او و پدران پاکش صفا بخشیم و هر صبح و شام فرج حضرتش را از خدای متعال


مسئلت کنیم و همیشه این دعا را از صمیم جان زمزمه کنیم که :

« اللهّم عجّل لولیّک الفرج »

« بارالها در فرج و گشایش برای ولیّت شتاب کن...

ندایی راز آلود ما را به خود می‌خواند:

”ما در رعایت حال شما کوتاهی نکرده و یاد شما را از خاطر نمی بریم...“

زمان تغییر را به تاخیر نیندازیم. از همین لحظه...

با یک خطا کمتر و یک نیکی بیشتر...

« اللهم ارنی الطلعه الرشیده و الغره الحمیده، واکحُل ناظِری بنظره مِنی الیَه، و عَجل فرجه »

می دانم آدینه ای خواهی آمد

که سحرگاهانش سوای همه روزهاست

خورشید شادمانه ترین طلوعش را خواهد کرد

و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت

چهار فصل یکی خواهند شد و در پیکر بهار به تو خوشامد خواهند گفت

و جهان دوباره طعم محبت و دوستی خواهد چشید

تو خواهی آمد
و تشنگی قرنها را فرو خواهی نشاند
به ما نگفتند ....

راستش را به ما نگفتند ، یا لااقل همه راست را به ما نگفتند.


گفتند : تو که بیایی خون به پا می کنی . جوی خون به راه می اندازی و از کشته ، پشته

می سازی و ما را از ظهور تو ترساندند.


درست مثل اینکه حادثه ای به شیرینی تولد را کتمان کنند و تنها از درد زادن بگویند.

ما از همان کودکی ، تو را دوست داشتیم. با همه فطرتمان به تو عشق می ورزیدیم و با همه

وجودمان بی تاب آمدنت بودیم.


عشق تو با سرشت ما عجین شده بود و آمدنت ، طبیعی ترین و شیرین ترین نیازمان بود.


اما ... اما کسی که به ما نگفت که چه گلستانی می شود جهان وقتی تو بیایی.


همه پیش از آنکه نگاه مهر کشسر و دست های عاطفه تو را توصیف کنند ، شمشیر_

تو را نشانمان دادند.

آری ، برای اینکه گلها و نهالها رشد کنند ، باید علف های هرز را وجین کرد و این جز با

داسی برنده و سهمگین ، ممکن نیست.

آری ، برای اینکه مظلومان تاریخ ، نفسی به راحتی بکشند ، باید پشت و پوزه ظالمان و

ستمگران را به خاک مالید و نسلشان را از روی زمین برچید.

آری ، برای اینکه عدالت بر کرسی بنشیند ، هر چه سریؤ ستم آلود سلطنت را باید واژگون

کرد و به دست نابودی سپرد.

و اینها همه ، همان معجزه ای است که تنها از دست تو بر می آید و تنها با دست تو

محقق می شود.

اما مگر نه اینکه اینها همه مقدمه است برای رسیدن به بهشتی که تو بانی آنی.

آن بهشت را کسی برای ما ترسیم نکرد. کسی به ما نگفت که آن ساحل امید که در پس این

دریای خون نشسته است ، چگونه ساحلی است ؟ !

پرندگان در آشیانه های خود جشن می گیرند و ماهیان دریآها شادمان می شوند و چشمه ساران

می جوشند و زمین چندین برابر محصول خویش را عرضه می کند !


به ما نگفتند که وقتی تو بیایی :


دل های بندگان را آکنده از عبادت و اطاعت می کنی و عدالت بر همه جا دامن می گسترد و

خدا به واسطه تو دروغ را ریشه کن می کند و خوی ستمگری و درندگی را محو می سازد و

طوق ذلت و بردگی را از گردن خلایق بر می دارد.


به ما نگفتند که وقتی تو بیایی :


ساکنان زمین و آسمان به تو عشق می ورزند. آسمان بارانش را فرو می فرستد. زمین ، گیاهان

خود را می رویاند ... و زندگان آرزو می کنند که کاش مردگانشان زنده بودند و عدل و آرامش

حقیقی را می دیدند. و می دیدند که خداوند چگونه برکاتش را بر اهل زمین می فرستد.


به ما نگفتند وقتی تو بیایی :


همه امت به آغوش تو پناه می آورند ، همانند زنبوران عسل به ملکه خویش ، و تو عدالت را

آنچنان که بایأ و شایأ در پهنه جهان می گستری و خفته ای را بیدار نمی کنی و خونی را

نمی ریزی .


به ما نگفته بودند که وقتی تو بیایی :


رفاه و آسایش می آید که نظیر آن پیش از این نیامده است. مال و ثروت آنچنان وفور می یابد

که هر که نزد تو بیاید ، فوق تصورش دریافت می کند.


به ما نگفتند که وقتی تو بیایی :


اموال را چون سیل ، جاری می کنی و بخشش های کلان خویش را هرگز شماره نمی کنی.

به ما نگفتند که وقتی تو بیایی :


هیچ کس فقیر نمی ماند و مردم برای صدقه دادن به دنبال نیازمند می گردند و پیدا نمی کنند.

مال را به هر که عرضه می کنند، می گوید : بی نیازم .

ای محبوب ازلی و ای معشوق آسمانی !

ما بی آنکه مختصات آن بهشت موعود را بدانیم و مدینه فاضله حضور تو را بشناسیم تو را

دوست می داشتیم و به تو عشق می ورزیدیم.

که عشق تو با سرشت ها عجین شده بود و امدنت طبیعی ترین و شیرین ترین نیازمان بود.

ظهور تو بی تردید بزرگترین جشن عالم خواهد بود و عاقبت جهان را ختم به خیر خواهد کرد.

کلک مشاطه صنعش نکشد نقش مرادهر که اقرار بدین حسن خدا داد نکرد

منبع:سید مهدی شجاعی

( برگرفته از مجله موعود / شماره 28 )

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۱۰/۰۹
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

نظرات  (۲)

۱۲ دی ۸۹ ، ۱۲:۰۹ دوست و آشنای رفتنی شما
اى خداى محمد!
تو گفتى که گنه‌کاران، با شفاعت و استغفار رسول، آمرزیده مى‏شوند. ما عقب‏ماندگان از عصر ظهور پیامبر، چه کنیم اگر مصطفاى‌ِ جاودانة تاریخ، برای‌مان دست استغفار برنیاورد؟!

اى خداى مرتضى!
گردى از گام‌هاى فتوّت مرتضى را بر سر جهانیان بپاش تا ریشة نامردى در جهان بخشکد.

اى خداى على!
اگر خلق عالم، على را مى‏شناختند، دوستش مى‏داشتند و اگر خلق عالم، على را دوست مى‏داشتند، جهنم آفریده نمى‏شد. حضورمان را در بهشتِ عشقِ على جاودان بدار!

اى خداى فاطمه!
اگر دست آرمان زنان، به گرد گام‌هاى زهرا مى‏رسید، جهان گلستان مى‏شد، جهان را گلستان کن!

اى خداى مجتبى!
روح ما را به حلم، زیباترین فضیلت انسان بیاراى تا چشمه‏اى از تشیع مجتبوى در ما ظهور کند!

اى خداى حسین!
ائمه معصوم، ابواب رحمت‏اند و کشتى نجات. ما را از بازترین باب و سریع‌ترین کشتى نجات، محروم مساز!
۱۲ دی ۸۹ ، ۱۲:۰۹ دوست و آشنای رفتنی شما
ادامه قبلی



اى خداى سجاد!
چه بزرگى که تو با وجود سجاد، دیگران را نیز بنده مى‏شمارى، عبادت‌شان را به حساب مى‏آرى و بر سرشان سایه خدایى مى‏گسترى!
ما هرچه بندگان بَدیم، تو خداى خوبى! به ما لیاقت بندگى‏ات را عنایت کن!

اى خداى باقر!
علم نیست آنچه در نزد مردمان است. علم، آن است که مظهرش باقرالعلوم است. ما را
سنگ ریزه‏اى از سلسله جبال علوم باقرى عنایت کن!

اى خداى صادق!
ما را چنان تفقهى* در دین عنایت کن که سَره را از ناسره بازشناسیم و تحریف و انحراف و التقاط را از حقیقت محض، تمیز دهیم و شیعه راستین امام صادق باشیم.

اى خداى صابر!
ظرف صبورى و تحمل‌مان را وسعت بخش و جان‌های‌مان را براى پذیرش ابتلاى خودت سرشار از رضایت و اشتیاق کن!

اى خداى على‏بن موسى‏الرضا!
امام‌مان بى‏تردید شنواى سلام‌مان هست. ما را شنواى پاسخ ایشان قرار ده و ارتزاق‌مان را بر خوان سرشار از برکتش، مستدام و روزافزون کن!

اى خداى هادى!
آن‌گاه که خورشید هدایت در محاق مظلومیت مستتر مى‏شود، براى دریافت انوار ولایت، ما را چشم بصیرت، عنایت کن.

اى خداى حسن‏بن على‏العسکرى!
از زمان حضور آخرین امام حاضر، جهان همچنان تاوان بى‏لیاقتى خود را پس مى‏دهد. به ما لیاقت دیدار فرزند عسکرى را عنایت فرما!

اى خداى مهدى!
در جهان کیست که ریزه‏خوار سفره امام نیست. چشمى عنایت کن که ولى نعمت خویش را بازشناسیم!

اللهم عجل لولیک الفرج

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی