دیگر «خدا خدا! » به خدا هم نمی رسد . . . !
دوشنبه, ۴ بهمن ۱۳۸۹، ۰۴:۴۹ ق.ظ

انبوه خاطرات - به حجم ِ نگاه من
شهری بدون شعر و شبی دل بخواه من
- بی بوسه - پرسه ها زدن از اشک تا خدا
دیوار ، بی بهانه کشیدن به راه من
در شعله می کشد تن عریان عشق را
بیچارگی ست سایه ی بخت سیاه من
آه! ای همیشه خنده! به فریاد من برس
در این سکوت سرد و غم انگیز ، ماه من !
با هر غزل به حال خودم گریه می کنم
آغوش سرد فاصله هایت! پناه من
امشب ، برای فاصله ها نذر کرده ام
کو باب استجابت و امیّدگاه من ؟
حالا «خدا! . . . خدا! . . . » به خدا هم نمی رسد
در فصل انجماد صدا مانده آه من
" ابراهیم . ققنوس "
۸۹/۱۱/۰۴
اگر رحمتی در خودت بود سزاوار رحمت پروردگار می شوی، آن وقت بگو «یا رب ارحم، خدایا رحمم کن» .
اما اگر خدای نکرده رحم نداری، نه به زن و بچه، نه به مشتری، نه به یتیم و زیر دستت رحم نمی کنی، هر طور هستی خدا نیز همین طور با تو معامله می کند. تا کرم در تو نباشد توقع کرم از خدا غلط است.
آیت الله شهید دستغیب رحمت الله علیه
معارفی از قرآن ص 50