دلم آغوش می خواهد . . .
يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۸۹، ۱۱:۴۰ ب.ظ
بیا بیدار و بی تابم ، دلم آغوش می خواهد
مرا محصور کن در خود ، تنم تن پوش می خواهد
ببین دستان سردم را ، بپرس احوال قلبم را
ببوس امشب لبانم را ، که او هم نوش می خواهد
نگاهی کن به چشمانم ، بکش دستی به موهایم
فدای شانه های تو ، سر ِ من دوش می خواهد
دلت را با دل تنگم ، یکی کن مهربان من
که حسرت های دیرینه کمی پاپوش می خواهد
اگر پر حرف و پر دردم ، غم عشق تو سنگین است
نگو ای نازنین این زن ، فقط یک گوش می خواهد !
من از ابراز احساسم ، نباید دست بردارم
اگرچه چشم ظاهر بین ، مرا خاموش می خواهد
مرا محصور کن در خود ، تنم تن پوش می خواهد
ببین دستان سردم را ، بپرس احوال قلبم را
ببوس امشب لبانم را ، که او هم نوش می خواهد
نگاهی کن به چشمانم ، بکش دستی به موهایم
فدای شانه های تو ، سر ِ من دوش می خواهد
دلت را با دل تنگم ، یکی کن مهربان من
که حسرت های دیرینه کمی پاپوش می خواهد
اگر پر حرف و پر دردم ، غم عشق تو سنگین است
نگو ای نازنین این زن ، فقط یک گوش می خواهد !
من از ابراز احساسم ، نباید دست بردارم
اگرچه چشم ظاهر بین ، مرا خاموش می خواهد

" مرضیه خدیر "
۸۹/۱۱/۱۷
یه پیشنهاد
بهتر نیست که از خودت مطلب بنویسی و تو وبلاگت بزاری
حالا از هرچی که دلت می خواد
تا کی می خوای نوشته های دیگران رو بزاری؟
یه ابتکاری به خرج بده
چیزی بنویس که بعدها ماندگار بشه
و اگه خودت نباشی دوستان و بستگان با دیدنش به یاد تو باشن
متوجه هستی؟
چیزی برای آیندگان
برای کسانی که بعد از تو میان
برای.....
یا علی
التماس دعا