طلب مــــرگ !!!
صورتم زرد است وقلبم خون شده
شاخه ای خشکم کجاست آن برگ من
از اجل منت کشیدم روز و شب
تا که نازل گردد امشب مرگ من
. . .
بارالاها درد و ماتم تا کجا؟
پشت من از ضربه ی غمها شکست
قایق شادی در این دریای درد
زیر موج سخت ماتمها شکست
. . .
بارالاها من چه ظلمی کرده ام
سرنوشتم رنگ بدبختی گرفت؟
یا بگو بر من گناهانم چه بود
طالعم را غصه و سختی گرفت؟
. . .
آمدن در این جهان فانیت
میل من یا انتخاب من نبود
در دعا میخواهم از عمق وجود
مرگ خود را با تمام تار و پود
. . .
خسته ام دیگر از این ماتم سرا
خسته ام، مردن برایم آرزوست
سهم من همیشه از الطاف تو
رود اشک و درد و بغضی در گلوست
. . .
منتظر هستم بیا در خانه ام
ای اجل ای مونسِ شیرین من
تا که پایان آید این رنج و عذاب
مردنم شاید شود تسکین من
" مجید شاکری حسین آباد "