باران که می بارد...
چهارشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۱، ۰۷:۰۳ ب.ظ
بیشتر دلم تنگ نگاهت می شود.....
روزهاست آتشکده دلم ...بی فروغ می سوزد.....سرد
......
غریب مانده ام اینجا......بی تو.......
شاید غربت همین نبودن توست........
شاید تنهایی.....مترادف است با بی تو بودن
اینها را نمی گویم تا بیایی.......فقط بدان
هیچ کس.....جای خالیت را پر نمی کند......
و من باز بغض دارم ..............و بالشم.....
هنوز تو را گریه می کند
۹۱/۰۹/۱۵