پنجشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۲، ۰۸:۴۰ ب.ظ
لـبـریـز آه و نـدبـه و غـم گـریـه می کـنـم
دلـتـنـگـم و بــه یــاد حــــرم گــریـه مـیکـنـم
شـایـسـتـة زیـارت - شـش گـــوشــه نـیــسـتـــم
ایـن روزهـــا بــه حـــال خـــودم گــریـه می کـنــم 
ابری ام، بارانی ام، حال و هوایم خوب نیست
چشم سر، خیس است امّا چشم دل، مرطوب نیست
آفت عصیان به جان نخل دل افتاده است
علتش این است اگر محصول ها مرغوب نیست
سود بازار عمل از عُرف هم کمتر شده
ای دریغ اوضاع کار و بار من مطلوب نیست
این دل بی در اگرچه جای این و آن شده
غیر تو اصلا ً برای من کسی محبوب نیست
واقعا ً من دوستت دارم عزیز فاطمه!
غیر یوسف هر کسی که دلبر یعقوب نیست
با من ِ بیچاره هم حرفی بزن چیزی بگو
جنس این دل که دگر از جنس سنگ و چوب نیست
طاقت دوری ندارم، رحم کن بر عاشقت
صبر من مانند صبر حضرت ایّوب نیست
کربلا می خواهم آقا ... التماست می کنم
نامه ام را مُهر کن هر چند که مکتوب نیست ...!
۰
۰
۹۲/۰۹/۲۱
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ
آسمان چشمانم به اندازه تمام ابرهای بهاری بارانی است.......
قلبم انگار به اندازه سردترین روزهای زمستانی، یخ زده است.......
اما وجودم در کوره داغ تابستانی می سوزد.....
چه چهار فصلی است سرزمین دقایق من.......!!!!