شبم سرد و سرم سرد و دلم ســــرد کجاست آن شعله ی پرشور و بی درد؟...!
سه شنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۴۷ ب.ظ

درکـنارم بـنشیـن حـرف بـزن گـوش کـنـم
تو بگوهر چه دلت خواست ومن گوش کنم
ســازی ازچـشـم تـرت بـا نت زیبـا بـنـواز
تا ازاین زمـزمـه ها تـازه شـدن گـوش کـنم
غنـچه ها ریخـته در دامـن مـن رنـگ لبـت
یک سبد غنچه من از غنچه دهن گوش کنم
نیمه شب پخش بکن لـذت شـب بـوی خیال
تـابـه عـطرنفـست شــور سـخن گـوش کـنم
شبـنمـی ریـختـه از چشـم سـیاهـت بـر مـن
ایـن همه زمـزمه با بـوسـه زدن گــوش کـنم
هر چه از آن دل تنگت تو بگویی خوب است
در کـنـارم تـو فـقـط حـرف بـزن، گـوش کـنـم...!
۹۲/۱۲/۱۳
تنها بدیش اینه که به درد آدمهای عاشق نمی خوره...
شعر هم بسی زیبا بود.