
جانا به جز از عشق تو دیگر هوَسم نیست
سوگند خورَم من، که به جای تو کَسم نیست
امروز منم عاشق بی مونس و بی یار
فریاد همی خواهم و فریاد رسَم نیست
در عشق نمی دانم درمانِ دلِ خویش
خواهم که کنم صبر ولی دست رسَم نیست
خواهم که به شادی نفسی با تو برآرم
از تنگ دلی جانا، جای نفسم نیست ...!
''سنایی''