کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

بگذار

تا درغـــــربت کـــــــــــوچه ام

کنارخـــــــطهای سیاه دفتـــــــــرم

به احترام قــــــــلب شـکستــــــه ام

بــــمیــــــــــرم ...!

************************
شعـــــــــر من کوچـــــــه پیچاپیچی است ؛

کوچــــــــــه باغیست که تنهـــــا یک شب !

تــــــــو از این کوچـــه گذشتی مغــــــــرور ؛

سـالهـــــــــا میـگـــــــــــــــــــــذرد ...

سالهـــــا در گـــــذر کوچـه نــــــــــگاه دیـوار!

دیده بـــــس رهگـــــــــذران را خامــــــــوش ...

دیده بـــــــــس رهگــــــذران را پــرشـــــــور ...

لیک ای رهگــــــــذر یک شبه ی " کـوچـه تـنـهـــایـــی " من

جـــــای پای تـــــو در این کوچــــــــــــه بجا مانده است...!


************************

بایگانی
آخرین مطالب

4abaec2b3e1a2f4fb748f456ab988db2.gif

انبوه خاطرات - به حجم ِ نگاه من

شهری بدون شعر و شبی دل بخواه من



- بی بوسه - پرسه ها زدن از اشک تا خدا

دیوار ، بی بهانه کشیدن به راه من



در شعله می کشد تن عریان عشق را

بیچارگی ست سایه ی بخت سیاه من



آه! ای همیشه خنده! به فریاد من برس

در این سکوت سرد و غم انگیز ، ماه من !



با هر غزل به حال خودم گریه می کنم

آغوش سرد فاصله هایت! پناه من



امشب ، برای فاصله ها نذر کرده ام

کو باب استجابت و امیّدگاه من ؟



حالا «خدا! . . . خدا! . . . » به خدا هم نمی رسد

در فصل انجماد صدا مانده آه من


"  ابراهیم . ققنوس  "
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۸۹ ، ۰۴:۴۹
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

http://kaviir.persiangig.com/image/sham.jpg

شمع جان می سوزد امشب شاهدش پروانه کو

شرح هجرانی ز سوز دل بگویم مو به مو



آسمان دل کنون تاریک و بی نور ای دریغ

ماهتابی کو برایش چهره آرد نو به نو



سرخی مشرق چو خون دل ز هجر یار بود

آفتابی کو برآید از دو مشرق رو به رو



صبح مشتاقان ز نور آفتابی روشن است

کو چنین خورشید تابان بهر جانم سو به سو



پرده پوشی راه و رسم هر چه زیباروی بود

هر چه گویی «لَن تَرانی» من به سویت دو به دو



عاشقان را توشه باید در ره دلدادگی

سالها این توشه باید جمع کردن جو به جو



دیده خواهم بینمت ای شمع جمع عاشقان

گر چه سوزد دیده گردم راهجویان کو به کو
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۸۹ ، ۱۲:۰۲
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ


http://fc01.deviantart.com/fs39/f/2008/352/0/f/0f9bbfb4585f72ce8b4e048e9184333e.png


وقتی از من فقط دلم مانده

فصل تکرار دل، تماشایی است

شاعر لحظه های ایمانم

در خیال شکست تنهایی است




وقتی از من فقط دلم مانده

از غرور پرنده سرشارم

در هوای دوباره ی رویش

مثل ابر بهار می بارم




در خیال دوباره ای با تو

شاعر یک شروع مغرورم

در تب لحظه های این آغاز

باز هم با تو از خودم دورم




باز هم با تو سایه ی تردید

در دلم بی اشاره می میرد

یک نفر نقش بی پناهی را

از من و ما و قصه می گیرد




یک نفر با من از تو می گوید

از تو که در پیِ حلولی باز

از تو از یک ترانه یک رویا

بالهای دوباره ی پرواز !




وقتی از من فقط دلم مانده

رنگ شعر پرندگی آبی است

باز در شور لحظه ی آغاز

چشم روحم اسیر بی خوابی است




"  نرگس عینی  "
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۸۹ ، ۱۲:۵۸
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

http://up.vatandownload.com/images/jra0j56dshx0u5hn0mqf.jpg

رخ زیبای تو را باد به یادم آورد


و من


این خسته ی نو خواسته از تنهایی


همچو یک شاپرک عاشق نور


باد را دیدم


و به سویش که گشودم بال


نه به باد بلکه به یاد


یاد تو باز مرا کرد جدا


از رخ تو


من به یاد تو بسازم دو قفس


از برای دل خود با دل تو


این قفس بگشا که دگر طاقت من طاق شده


روی خود را بنما که دلم چاک شده

 

روی زیبای تو را باد به خاطر آورد


ومن


همچو یک عاشق نو خواسته از خاک زمین


رو به نور


رو به تو


رو به همه زیبایی


حرکت کردم و باز استادم


لیک ریشه ام در خاک است


وتو


آن بالا


به تمنای دلم


میخندی

وفقط میخندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۸۹ ، ۱۰:۰۱
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

http://www.roozgozar.com/gallery/albums/userpics/10001/normal_RoozGozar_com-0031.jpg


اگه گریه بذاره می نویسم

کدوم لحظه تو رو از من جدا کرد . . .

نگو اصلا نفهمیدی نگو نه . . .

تو بودی اونکه دستامو رها کرد




خودت گفتی خداحافظ تموم شد

منو تو سهممون از عشق این بود

خود تو حرمت عشقو شکستی

بریدی آخر قصه همین بود . . .




اگه مهلت بدی یادت میارم

روزایی رو که بی تو عین شب بود . . .

تموم سهمت از دنیا عزیزم

بذار یادت بیارم یک وجب بود . . .!




بهت دادم تموم آسمونو

خودم ماهت شدم آروم بگیری

حالا ستاره ها دورت نشستن

منو ابری گذاشتی داری میری




بیا برگرد از این بن بست بی عشق

بذار این قصه اینجوری نباشه

آخه بذر جدایی رو چرا تو

چرا دستای تو باید بپاشه ؟




"خداحافظ نوشتن" کار من نیست

آخه خیلی باهات ناگفته دارم

اگه گریه بذاره می نویسم

اگه مهلت بدی یادت میارم . . . . .



"  پویا بیاتی  "
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۸۹ ، ۱۰:۵۲
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

http://s6.aks98.com/images/34040120377172015585.jpg


چه شد آن شور شیدایی که من را از خودم دزدید ؟


طلسم دیده ای عاشق که جای چشم من می دید ؟



چه شد گرمای آغوشی که رویا و خیالم بود ؟

همان احساس امنی که شب بیهوده را فرسود !



خیال باوری شاعر که من را واژه باران کرد

تپیدنهای قلبی که مرا از بیقراران کرد



کجایی آشنا با من؟ چه شد آن مهربانی ها ؟

کجایی روح همخانه؟ چه شد آن خانه ی رویا ؟



چه شد آن اعتباری که دلت بر شعر من می داد ؟

تب ِ شعر سکوت تو! همان گویاتر از فریاد !



چه شد آن التهابی که درون چشم تو دیدم ؟

چه آمد بر سر روحت که من همرنگ تردیدم ؟



کجایی تو که من بی تو تهی از هرچه رویایم ؟

چه شد آن همزبانی ها که من امروز تنهایم ؟



"  نرگس عینی  "
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۸۹ ، ۱۷:۲۵
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ


http://www.creative-cybernet.de/images/Crying.jpg


دل عبادت می کند عشق تو را، این عبادتگاه را از من نگیر

مقصدم با تو سعادت می شود، انتهای راه را از من نگیر



آتش سوزان قلبم دیدی و ، با رقیبم گفتی و خندیدی و

من دلم خواهد که مال من شوی، این دل خودخواه را از من نگیر



روزه دار ماه رخسار تو ام،چشم دل هر شب به سوی آسمان

طاقتم سر شد خداوندا دگر، رویت این ماه را از من نگیر



حرف مردم شد برایت باوری، بی گنه بر پای دارم می بری

یک کلاغ و چل کلاغ دشمنان ، کرده کوهی کاه را ، از من نگیر



بازی حکم دل است و آس دل، دست دلدار من افتاده کنون

حاکم بیدل شدم یارب خودت، بی بی این شاه را از من نگیر



روزگار از من گرفتی آرزو، کرده ای با مرگ جانم روبرو

این دم آخر که تسلیمت شدم ، لااقل این آه را از من نگیر . . .



"  یزدان صلاحی  "
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۸۹ ، ۱۰:۲۶
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

http://img4up.com/up2/57433085588668.jpg


دارم کنار قبر خودم گریه می کنم ، ققنوس اشتیاق مرا خاک کرده اند

آینده ام برای همیشه تباه شد ، تقویم سال های مرا پاک کرده اند



ماندن کنار چشم تو تنها دلیل بود ، حالا که نیستی نفسم درد می کشد

جریان گرفت از نفست سبزه زار ها، رفتی و تیشه قسمت این تاک کرده اند



دل در میان گور نفس می کشد تو را ، بیرون بیار از تن من خاک گور را . . .

قلب مرا به وسعت تردید برده اند ، دل را هزار مرتبه شکاک کرده اند



فکرم بدون تو به دری قد نمی کشد ، در این محیط بسته نفس بند می شود

مغز مرا دوباره به تبعید برده اند ، یا نه ، نثار شانه ی ضحاک کرده اند



هم مرز با جنون شده ام زار می زنم ، ناف مرا برای شکستن بریده اند . . .

دنبال یک نشانه ی تقدیر بهترم ،چشم ترم حواله ی افلاک کرده اند



دلداده ام به آبی چشم تری که نیست ،در این کویر تف زده شوقی نمانده است

ققنوس من زبانه ی آتش بزن به دل ، جان را دچار رخوت خاشاک کرده اند



دیریست درد در بدنم جا نمی شود ، بابوسه ات غریبه بسوزان تن مرا

در چشم آتشین خودت ذوب کن تنم ،من را شبیه چشم تو بی باک کرده اند. . .



سید مهدی نژاد هاشمی(م.شوریده)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۸۹ ، ۲۱:۳۵
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ








امشب بیا و حس مرا بی قفس بکش

از راه دور بوی تنم را نفس بکش



بر دشتهای بی کسی ام ، هر شقایقی

روییده بود ، چیده ، کمی خار و خس بکش



طعمی که بوسه ام به لبانت چشانده بود

مثل شراب یا عسل ، اصلا نه ، گس بکش



خیری از عشق با تو ندیدم بیا کمی

بگذر از این ریا و مرا پر هوس بکش



من تشنه ام که همشب تنهایی ات شوم . . .

ای دل بخواب و باز خیالی عبث بکش . . .


" مرضیه خدیر "

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۸۹ ، ۰۷:۱۵
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

http://www.img.upnload.com/images/xv5sj7nf27fdq1hhfswa.jpg


سوختن با تو به پروانه شدن می ارزد


عشق این بار به دیوانه شدن می ارزد



گرچه خاکسترم و همسفر باد ولی

جستجوی تو به بی خانه شدن می ارزد



تیشه بر ریشه ی قصری که در آن شیرین نیست

بیستون بی تو به ویرانه شدن می ارزد



یوسفم سینه ی من پیرهن پاره ی من

ننگ این قصه به افسانه شدن می ارزد



خاک خامم عطش آتش و می در دل من

بزن آتش که به پیمانه شدن می ارزد



شانه ام زیر غم عالم و آدم اما

یک نفس زیر سرت شانه شدن می ارزد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۸۹ ، ۱۱:۱۴
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ