کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

بگذار

تا درغـــــربت کـــــــــــوچه ام

کنارخـــــــطهای سیاه دفتـــــــــرم

به احترام قــــــــلب شـکستــــــه ام

بــــمیــــــــــرم ...!

************************
شعـــــــــر من کوچـــــــه پیچاپیچی است ؛

کوچــــــــــه باغیست که تنهـــــا یک شب !

تــــــــو از این کوچـــه گذشتی مغــــــــرور ؛

سـالهـــــــــا میـگـــــــــــــــــــــذرد ...

سالهـــــا در گـــــذر کوچـه نــــــــــگاه دیـوار!

دیده بـــــس رهگـــــــــذران را خامــــــــوش ...

دیده بـــــــــس رهگــــــذران را پــرشـــــــور ...

لیک ای رهگــــــــذر یک شبه ی " کـوچـه تـنـهـــایـــی " من

جـــــای پای تـــــو در این کوچــــــــــــه بجا مانده است...!


************************

بایگانی
آخرین مطالب
مولا بیا و بر سر ما دست مهر کش . . .

 

ظاهر به راه شرع و گنه در خفا کنیم

در حین توبه هر گنهی را روا کنیم



ترسم به روز واقعه مانند کوفیان

مهدی (عج) تو را چو جد بزرگت رها کنیم




در اشک و آه ما ز صداقت اثر چو نیست

تا کی دروغ گویم و تا کی ریا کنیم ؟



گردن به واجبات خدا هم نمی نهیم

آنوقت با تویی که از اوئی وفا کنیم ؟



ما مرد توبه و تقوا چو نیستیم

دیگر چرا به وعده تو را بی بها کنیم ؟



تا غرق منکریم و ز معروف غافلیم

دنیا اگر به ما برسد خون بپا کنیم



آگه اگر ز حال تو گردیم و غربتت

جان را چو غنچه در غم تو صد قبا کنیم



مولا بیا و بر سر ما دست مهر کش

تا بلکه ره به سوی حریم تو وا کنیم



« احسان » اگر ز صدق کنی توبه ، نیز ما

درد تو را به داروی وصلش دوا کنیم


http://www.irupload.ir/images/8oig4yig5hxd99wu7d9m.jpg
" احسان  اکابری "

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۸۹ ، ۰۹:۱۸
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

Image By Fotos.Blogfa.Com



از پشت شیشه های بزرگ دلتنگی گریه میکنم و آرزو میکنم که کاش برای یک لحظه فقط یک لحظه آغوش گرمت را احساس کنم


میخواهم سر روی شانه های مهربانت بگذارم تا دیگر از گریه گم نشوم


تو مرا به دیار محبتها بردی و صادقانه دوستم داشتی


پس بیا و باز در این راه تلاش کن اگر طاقت اشکهایم را نداری


در راه عشقی پاک تر و صادقانه تر  ، زیرا که من و تو ما شده ایم


پس نگذار زمانه ی بیرحم دلهایی را که ز هم جدا نشدنی است را به درد آورد


دلم را به تو دادم و کلیدش را به سوی آسمان خوشبختی ها روانه کردم


چه شبها که تا سحر به یادت با گونه های خیس از دلتنگی به سر بردم


چه روزها با خاطراتت نفس کشیدم


پس تو ای سخاوت آسمانی من


مرا دریاب که دیوانه وار دوستت دارم

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۸۹ ، ۲۱:۱۴
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ
Image By Fotos.Blogfa.Com



عاقبت باید رفت


عاقبت باید گفت


با لبی شاد و دلی غرفه به خون


که خداحافظ تو . . .


گر چه تلخ است ولی باید این جام محبت شکست


گرچه تلخ است ولی باید این رشته الفت بگسست


باید از کوی تو رفت


دانم از داغ دلم بی خبری


و ندانی که کدام جام شکست


که کدام رشته گسست


گرچه تلخ است پس از رفتن تو خو نمودن به غم و تنهایی


عاقبت باید رفت


عاقبت باید گفت


با لبی شاد و دلی غرقه به خون


که خداحافظ تو . . .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۸۹ ، ۲۱:۱۱
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

image by fotos.blogfa.com


خدایا جهنمت فرداست پس چرا من امروز می سوزم ؟؟؟

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۸۹ ، ۲۳:۰۹
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

Image By Fotos.Blogfa.Com


دیروز با نشان حضورت زنده شدم

و امروز نشان حضورت را که دیدم به خود لرزیدم

دیروز با خیال حضورت به اوج دوردست های عاشقی رفتم

و امروز تو را که درکنار خود دیدم

در پستی نمناک وحشتی سیاه فرو رفتم

امروز تو با من گفتی که : مثل سابق نیستی!

گفتی : تو دیگر دوستم نداری!

نمی دانم! شاید هم وقتی تو نبودی

معنی دوست داشتن تغییر کرد

آری! در این سالها چیزهای زیادی تغییر کرد

معنی دوست داشتن! دلتنگی! و خیلی چیزهای دیگر

من دوست داشتن تو را که دیدم

دریافتم که دوست داشتن آنچه من می پنداشتم نبود

تو به من آموختی که برای دوست داشتن نباید وفا کرد

برای دوست داشتن نباید همیشه به یاد یکدیگر بود

می توان دوست داشت و فراموش کرد

می توان دوست داشت و دل شکست

می توان دل شکسته را تنها گذاشت

آری! تو خود به من این معنی را آموختی

و من دریافتم که این معنی واقعی دوست داشتن است

و من دوست دارم که در همه چیز مانند تو باشم

حتی در دوست داشتن

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۸۹ ، ۲۳:۰۰
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

ای اشک من، خیز و پرده مشو پیش چشم ترم... به جز این اشک سوزان ، دل نا امیدم گواهی ندارد ، خدا داند   

Image By Fotos.Blogfa.Com



ای بی وفا راز دل بشنو ، از خموشی من


این سکوت مرا ناشنیده مگیر ای آشنا


چشم دل بگشا ، حال من بنگر


سوز و ساز دلم را ندیده مگیر


امشب که تو در کنار منی ، غمگسار منی


سایه از سر من تا سپیده مگیر


ای اشک من ، خیز و پرده مشو پیش چشم ترم


وقت دیدن او ، راه دیده مگیر


دل دیوانه ی من به غیر از محبت گناهی ندارد ، خدا داند


شده چون مرغ طوفان که جز بی پناهی ، پناهی ندارد ، خدا داند


منم آن ابر وحشی که در هر بیابان به تلخی سرشکی بیفشاند


به جز این اشک سوزان ، دل نا امیدم گواهی ندارد ، خدا داند 


دلم گیرد هر زمان بهانه ی تو ، سرم دارد شور جاودانه ی تو


روی دل بود به سوی آستانه ی تو


تا آید شب در میان تیرگی ها


گشاید تن ، روح من به شور و غوغا


رو کند چو مرغ وحشی ، سوی خانه تو



ای بی وفا راز دل بشنو ، از خموشی من


این سکوت مرا ناشنیده مگیر ای آشنا


چشم دل بگشا ، حال من بنگر


سوز و ساز دلم را ندیده مگیر


امشب که تو در کنار منی ، غمگسار منی


سایه از سر من تا سپیده مگیر


ای اشک من ، خیز و پرده مشو پیش چشم ترم


وقت دیدن او راه دیده مگیر




(بهادر یگانه)



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۸۹ ، ۲۲:۴۶
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

Image By Fotos.Blogfa.Com

پشت شیشه برف می بارد

در سکوت سینه ام , دستی

دانه ی اندوه می کارد

 

مو سپید آخر شدی ای برف

تا سرانجام چنین دیدی

در دلم باریدی ... ای افسوس

بر سر گورم نباریدی

چون نهالی سست می لرزد

روحم از سرمای تنهایی

می خزد در ظلمت قلبم

وحشت دنیای تنهایی

 

دیگرم گرمی نمی بخشی

عشق , ای خورشید یخ بسته

سینه ام صحرای نومیدیست

خسته ام , از عشق هم خسته

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۸۹ ، ۲۲:۲۷
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

Image By Fotos.Blogfa.Com


تو را از دور می بوسم به چشمی تر خداحافظ

مرا باور نکردی می روم دیگر خداحافظ



میان های های گریه گفتم دوستت دارم

از این دنیا گذشتم ای ز جان بهتر خداحافظ



برای آنکه دردم کم شود از من نهان گشتی

ولی با رفتنت شد دردم افزون تر خداحافظ *



تو گرم مهربانی ها شدی آری نمی دانی

به آتش می کشد من را هنوز آذر خداحافظ



مرا لایق ندیدی تا بپرسی حال و روزم را

برو با دیگران ای بی وفا دلبر خداحافظ



تنم می سوزد از تب سالها اینگونه خوابیدم

در آغوش غمت با دیدگانی تر خداحافظ



به محض آنکه چشمم روی هم آید تو را بینم

نمی دانی چه دارم می کشم یکسر خداحافظ



سکوتم بغض بی حدیست جاری تا به روز حشر

سکوتت جور پنهانیست ای دختر خداحافظ



صدای در شنیدم باز کردم غصه ای نو بود

به خواری گشته ام بازیچه ی این در خداحافظ



به محض آنکه گفتم می روم با خنده ای گفتی

برو هر جا که می خواهد دلت بهتر خداحافظ

"  احسان اکابری  "

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۸۹ ، ۲۲:۲۱
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ


وقتی که در قلبم جز درد ِ عشقی نیست


وقتی که می ترسم از ظلمت شبها

وقتی من و گریه همسفره ی دردیم

وقتی که تنهایم. . . تنهاتر از تنها




وقتی که رویایم از روح تو دور است

وقتی که چشمانت آسوده از دردند

وقتی که در روحم بغض و سکوتی سخت

بی وقفه دنبال همدرد می گردند




وقتی دلم از تو با من نمی گوید

وقتی که ایمانم رسوای تردید است

وقتی که همجنسِ شبهای تاریکم

رویای من اما بی تاب خورشید است




بی تو دلم وقتی گم کرده دنیا را

بی تو دلم وقتی همخانه ی مرگ است

وقتی که باران ِ احساسِ من بی تو

بر شهر تنهایی بیروح و بیرنگ است




هر واژه از شعرم یعنی پریشانی

یعنی که می میرم، کو راحت جانم ؟

یعنی که من روزی دلخسته از غمها

از مرگ تنهایی دیوانه می خوانم !
"نرگس  عینی "
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۸۹ ، ۰۹:۲۷
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

http://img4up.com/up2/3866111405535233.jpg


بیا بیدار و بی تابم ، دلم آغوش می خواهد

مرا محصور کن در خود ، تنم تن پوش می خواهد



ببین دستان سردم را ، بپرس احوال قلبم را

ببوس امشب لبانم را ، که او هم نوش می خواهد



نگاهی کن به چشمانم ، بکش دستی به موهایم

فدای شانه های تو ، سر ِ من دوش می خواهد



دلت را با دل تنگم ، یکی کن مهربان من

که حسرت های دیرینه کمی پاپوش می خواهد



اگر پر حرف و پر دردم ، غم عشق تو سنگین است

نگو ای نازنین این زن ، فقط یک گوش می خواهد !



من از ابراز احساسم ، نباید دست بردارم

اگرچه چشم ظاهر بین ، مرا خاموش می خواهدcrying
 "  مرضیه خدیر  "
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۸۹ ، ۲۳:۴۰
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ