
بی تو بغض و گریه هرشب در کمینه ، عشق من
گفته باشم! تا زمانی که ازم دوری کنی
رازو باران سکوت . . . اوضاع همینه ، عشق من !
" مینا فتوحی "
رازو باران سکوت . . . اوضاع همینه ، عشق من !
" مینا فتوحی "
کاش می فهمیدی
اندکی قصه ی تنهایی من
کاشکی می دیدی
لحظه ای ، زاری و بی تابی من
کاش می پرسیدی
علت این همه دلگیری من
کاش می دانستی
حاصل آن همه غمگینی من
کاشکی ، کاشکی ، هزاران کاش
می شنیدی گلایه ی دل من....
" سونا ترابی "
لحظه های سیاه ِ نومیدی
از دلم با تو قصه ها دارند
ابرها ، ابرهای بیزاری
باز شاید که بر تو می بارند
اینهمه دشنه ی فراموشی
باز هم قصد جان من کردند
غصه ها ، غصه های تکراری ـ
بیقرارند که باز برگردند
شعرهایی که از غم و دردند
باز این روزها فراوانند
سایه ها ، سایه های پر تردید ـ
در دل من دوباره پنهانند
باز هم می هراسم از دوری
اینهمه آیه هست و من گنگم
هر بهانه هوای تو دارد
من ولی با بهانه می جنگم
شاید از من فقط دلم مانده
این دل اما چقدر دلگیر است !
لحظه هایی که تو نمی دانی
این دل از زنده بودنش سیر است
لحظه هایی که تو نمی دانی
تا کجا من پر از تمنایم !
بی تو با روح مرگ می گویم:
« صبر کن که با تو می آیم! »
" نرگس عینی "
هنوز فکر من اینست اینکه ... پشت دری
قرار بود بیایی تویی که در سفری
دلم گرفته برایت چرا نمی شنوی . . .
بگو به من به کدامین گناه در به دری
هزار بغض نترکیده در گلو دارم
اگرچه رفته ای اما همیشه در نظری
مرا کشانده خیالت به پرتگاه عمیق
پلنگ وار براین پرتگاه می نگری
مگیر خرده از اینکه غزل نمی گویم . . .
کجاست شوق نوشتن. . . نگاه مختصری
دوباره سهم من از عشق لانه ای خالیست
چه می شود که تو بر روی شاخه ام بپری
بجای تو گل سرخی نشسته در چشمم
میان آتش و دودم اگرچه بی خبری . . .
ببین که آتش نمرود مانده در بدنم
تو از زبانه ی آتش چرا نمی گذری . . .؟
قرار بود برایم بهشت باشی تو . . .
بیا نمانده بجز خاک گور من اثری
نگاه کن که به خاک سیاه افتادم
نگاه کن به نگاهم تویی که خیره سری
کمک بکن بتوانم دوباره برخیزم
چه می شود که مراهم تو با خودت ببری
"سید مهدی نژاد هاشمی"
برای گفتن تو شعر من ترانه شده است
تمام واوه
حسم چه بی بهانه شده است
غزل غزل تب عشقی به برگ دفتر دل
شبم
به شوق وصالت پر از ستاره شده است
میان این همه تشویش در
حریم خطر
نوای عاشقیت نغمه شبانه شده است
به حرمت
نفست ای نسیم بارانی
مسیر بین من و غم چه بی کرانه شده است
به
چشمهای پر از التماس من بنگر
ز اشک دوری تو چشم من خزانه شده است
چگونه
دست دلت را به دست من دادی
کزین هجوم محبت جهان خرابه شده است
" مینا توکلی (شقایق) "
دیگر دل مرا به خدا هم پناه نیست
آخر نگاه
او به من رو سیاه نیست
دیگر نه تیر او دل من را نشانه است
آخر
ز من به حضرت او یک نگاه نیست
دیگر بهانه هام به دادم نمی
رسند
آخر بهانه ای به خطا و گناه نیست
دیگر صدای من
به خدا هم نمی رسد
آخر ندای حنجره ام جز به آه نیست
دیگر
ز مردم بد دنیا بریده ام
دیگر نگاه منتظر من به راه نیست
همرنگ
با جماعت بی قید گشته ام
دیگر خدا به پاکی روحم گواه نیست
دیگر
به سنگی دل خود معترف شدم
دیگر شکستن دل مردم گناه نیست
دیگر
خدا بریده ز من خوب روشن است
من را هدایتی به جز اعماق چاه نیست
" بهاره عامل نوغانی "
افتاده ی بر روی زمین ، پا شدنی نیست
قربانی
ِ زخم ِ تو ، مُداوا شدنی نیست
درخلوت تن پیله تنیده است
نگاهت
این پیله ی پوسیده ی من، وا شدنی نیست
هر
لحظه چرا سر زده در خواب منی تو
حلاج سر دار که اغوا شدنی نیست
دلباخته
ی عشق زمینی شده ام یا . . .
دیوست درونم که اهورا شدنی نیست
پیمانه
ی خالی به پشیزی بفروشند
وقتی که شراب تو، مهیا شدنی نیست
آتش
نزدی هستی من را به نگاهی . . .
ققنوس جفا دیده هویدا شدنی نیست
در
قاف نشستی به تماشای تقّلا
سیمرغ تو در حجم تنم جا شدنی نیست
گرگی
است درونم که دلم را یله کرده
آواره ی بیچاره زلیخا شدنی نیست
دیریست
که از دست تو دیوانه ترینم . . .
مجنون به صحرا زده پیدا شدنی نیست
تا
کوچه ی یلدا به تمنّای تو رفتم
مهتاب بدون تو تماشا شدنی نیست
در
چاه مرا تاب جهیدن به سر آمد . . .
بیچاره پلنگی که سرو پا شدنی
نیست
شاید تو بیایی، بزدایی غم دل را . . .
وقتی که
شب یخ زده فردا شدنی نیست
سید مهدی نژاد هاشمی (م. شوریده)