کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

بگذار

تا درغـــــربت کـــــــــــوچه ام

کنارخـــــــطهای سیاه دفتـــــــــرم

به احترام قــــــــلب شـکستــــــه ام

بــــمیــــــــــرم ...!

************************
شعـــــــــر من کوچـــــــه پیچاپیچی است ؛

کوچــــــــــه باغیست که تنهـــــا یک شب !

تــــــــو از این کوچـــه گذشتی مغــــــــرور ؛

سـالهـــــــــا میـگـــــــــــــــــــــذرد ...

سالهـــــا در گـــــذر کوچـه نــــــــــگاه دیـوار!

دیده بـــــس رهگـــــــــذران را خامــــــــوش ...

دیده بـــــــــس رهگــــــذران را پــرشـــــــور ...

لیک ای رهگــــــــذر یک شبه ی " کـوچـه تـنـهـــایـــی " من

جـــــای پای تـــــو در این کوچــــــــــــه بجا مانده است...!


************************

بایگانی
آخرین مطالب

۲۶ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

نه از بارون یه پیغام و نه از دریا خبر دارم

فقط چشمای تر دارم ، فقط چشمای تر دارم

اگه بودی نمی مردم ، من از حالم خبر دارم

تو از حالم نپرسیدی ، تو می دیدی ،نمی دیدی ،

نمی دیدی به جرم عاشقت بودن ، شبای بی سحر دارم شبای بی سحر دارم...

دلم خون شد ، دلم خون شد ، دلم از سینه بیرون شد

نمی دیدی من از مجنون دلی دیوونه تر دارم ،

دلی دیوونه تر دارم تو از حالم نپرسیدی ، تو می دیدی ، نمی دیدی

که خاک غربت عشقـو همین روزا به سر دارم همین روزا به سر دارم...

اگه بودی نمی مردم ، من از حالم خبر دارم اگه بودی نمی مردم ، من از حالم خبر دارم

خودت گفتی دم رفتن ، همه دردامـو ور دارم

هنوزم بی تو آواره، هنوزم بی تو آواره، یه روح در به در دارم...!

آهنگ بارون از علیرضا افتخاری
۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۲ ، ۰۸:۱۴
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

هرچه هستی باش

اما کاش ...

نه جز اینم آرزویی نیست

هرچه هستی باش

       اما باش ...!           

                                    "  قیصر امین پور "

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۲ ، ۰۴:۴۰
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ


در باغ

زیر درخت
عاشق که می‌شدیم
دو پرنده بر درخت عاشق می‌شدند
افسوس!
ما دو پرنده نبودیم ... !

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۲ ، ۱۹:۰۷
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

در من غم بیهودگی ها میزند موج

در تو غروری از توان من فُزونتر

در من نیازی میکشد پیوسته فریاد

در تو گریزی میگشاید هر زمان پَر

ای کاش در خاطر گل مهرت نمیرُست

ای کاش در من آرزویت جان نمی یافت

ای کاش دست روز و شب با تار و پودش

از هر فریبی رشته عمرم نمی بافت

اینک دریغا آرزوی نقش بر آب

اینک نهال آرزو بی برگ و بی بَر

اندیشه روز و شبم پیوسته این است

من بر تو بستم دل ؟

دریغ

دریغ از دل که بستم

افسوس بر من گوهر خود را فشاندم

در پای بُت هایی که باید میشکستم

ای خاطرات روزهای گرم و شیرین

دیگر مرا با خویشتن تنها گذارید

در این غروب سرد درد انگیز پاییز

با محنت گنگ و غریبم واگذارید

در من غم بیهودگی ها می زند موج

... !

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۲ ، ۲۰:۳۰
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

 آه،آیا میتوان آغاز کرد

 باز این راه به پایان برده را؟

 میتوان در کوچه ها احساس کرد،

 باز بوی خاک باران خورده را؟

 میتوان یک بار دیگر باز هم،

 بالهای کودکی را باز کرد؟

 چشم ها را بست و بر بال خیال،

 تا تماشای خدا پرواز کرد؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۲ ، ۲۰:۳۰
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

http://s4.picofile.com/file/7769003759/headerasli23.jpg

بیتوته کوتاهی ست جهان  در فاصله گناه و دوزخ

خورشید

           همچون دشنامی بر می آید

و روز

          شرمساری جبران ناپذیریست

آه ...!

پیش از آنکه در اشک غرقه شوم چیزی بگوی

درخت٬جهل معصیت بار نیاکان است

و نسیم       وسوسه ئی ست نا به کار...

مهتاب پاییزی

کفریست که جهان را می آلاید...

چیزی بگوی پیش از آنکه در اشک غرقه شوم .. چیزی بگوی

هر دریچه نغز

            بر چشم انداز عقوبتی می گشاید...

عشق

          رطوبت چندش انگیز پلشتی ست

و آسمان...  سرپناهی

 تا به خاک بنشینی وبر سرنوشت خویش گریه ساز کنی.

آه ...!

پیش از آنکه در اشک غرقه شوم چیزی بگوی٬ هر چه باشد

چشمه ها

از تابوت می جوشند

و سوگواران ژولیده آبروی جهانند...

عصمت به آینه مفروش که فاجران نیازمندترانند...

خاموش منشین خدا را

پیش از آنکه در اشک غرقه شوم

از عشق

چیزی بگوی ...!
" شاملو "

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۲ ، ۲۰:۳۰
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ


شب ازاحساس قلبم با خبر بود

سکوتم ضجه های بی اثر بود

نگو اینجاست فانوس خیالت

که خاموشی کمی نزدیکتر بود

نگو بعد از تو اینجا بی نفس شد

که حرمت در حریمی ساده تربود



کنار اشکهایم عشق گم شد

درآن شبها که چشمم بر سحر بود

توگفتی میدهم پاسخ به فریاد

نگر ..فریادهایم بی اثر بود

بیا تا مذهب پاکان بی نام

که رندی قصه ی مرد خطر بود ...!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۲ ، ۱۵:۵۵
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

  عاشق شدن چیز ساده ایست ….


  آنقدر که همه ی انسانها


  توان تجربه کردن اون رو دارند !


  مهم عاشــــــــق ماندن است ؛


  بی انتــــــــــها بی زوال


  تا ابــــــد ؛ بی منـــــت …!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۲ ، ۱۷:۳۵
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ
http://charbagh.com/public/ynforum/1378553090_1378180608198930_large.jpg
گلو در حسرت آواز مانده
زنی در هاله ای از راز مانده
کسی در خاطرات شعر جاری ست
پرنده رفته وپرواز مانده

...!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۲ ، ۱۰:۵۷
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ