کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

بگذار

تا درغـــــربت کـــــــــــوچه ام

کنارخـــــــطهای سیاه دفتـــــــــرم

به احترام قــــــــلب شـکستــــــه ام

بــــمیــــــــــرم ...!

************************
شعـــــــــر من کوچـــــــه پیچاپیچی است ؛

کوچــــــــــه باغیست که تنهـــــا یک شب !

تــــــــو از این کوچـــه گذشتی مغــــــــرور ؛

سـالهـــــــــا میـگـــــــــــــــــــــذرد ...

سالهـــــا در گـــــذر کوچـه نــــــــــگاه دیـوار!

دیده بـــــس رهگـــــــــذران را خامــــــــوش ...

دیده بـــــــــس رهگــــــذران را پــرشـــــــور ...

لیک ای رهگــــــــذر یک شبه ی " کـوچـه تـنـهـــایـــی " من

جـــــای پای تـــــو در این کوچــــــــــــه بجا مانده است...!


************************

بایگانی
آخرین مطالب

۶۲ مطلب در مهر ۱۳۸۹ ثبت شده است


تاریخ چشم به راه فاطمه ای دیگر است. انتظار به سر می آید و شمیم دلنوازی، خانه خورشید را فرا می گیرد. خنکای حضور دوباره فاطمه (س) در فضای مدینه جاری می شود و کوثر فاطمی، جوشیدنمی گیرد.
آری به کوچه باغهای حرم تو پناه می آوریم و در سایه سار ملکوتی آن، نفسی تازه می نماییم. کنار نهراستجابت می نشینیم و قطره ای می شویم در آبی زلال اشک های زائرانت.
ضریح نورانی ات را در آغوش می گیریم و از بین شبکه های آن، مزار مطهرتو را تماشا می کنیم. باورمان نمی شود! آیا به این سادگی به زیارت تو آمده ایم! توکه زیارتت، همسان زیارت یاس گمشده مدینه است!

       حضرت مشرقی من          دل من پیش تواسیره

    خاک قم، خاک بهشته        هی بهونه تو می گیره...


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۸۹ ، ۰۷:۲۹
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد.....

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

(الهام گرفته شده از شعر حافظ)

پروردگارا کجا روم چه کنم چه بگویم کجا چاره بجویم !

گشته ام خسته از غم و جور ناله های روزگار !
پروردگارا ما شکسته و بد حال زندگی یابیم!
به دنبال جویبار پاک آب حیاتیم !
گریزی نداریم به تیغ غمش!
گشته ایم مقتول به بی پایانی های غمش !
یا رب !غیر یاری یار تو جانی نداریم !
خراب تر از دل خفته ما غمش ؛ جای نیافت!
اوساخت در دل تنگم جایی برای صدای تو !
آه و افسوس که بد جرمی نموده ایم به دل منتقم تو !
که طاعت ما نمی شود مقبول به درگاه تو !

سلام بر آنان که در فراق یار در کوچه پس کوچه های تنهایی سر به دیوار انتظار نهاده اند و چشم به راه نیم نگاه مهدی فاطمه اند...

ای گل نرگس... چه میشد که ما را در جمع پروانه هایت پذیرا می شدی؟چه میشد که تشعشع گرمی نگاهت به سویمان روانه می شد؟ نظری فرما بر کوچه تاریکمان. که همه پروانه شمع توایم. همه پروانه ها در این کوچه تاریک به امید حس کردن گرمای وجودت گرد هم امده اند. مولا جان نظری فرما...

هنـــــــوزم انتـــــظار و انتـــــظار اسـت
هنـــوزم دل به سـینه بیـقـــــرار است
هنـــــــوزم خـــواب میبینم به شبــــها
همان مردی که بر اسبی سوار است
همـــان مــردی که آیـــد جمعـه روزی
و این پایــــان خــــوب انتــــــظار است

 امام صادق (علیه‌السلام) پیرامون دشواربودن دین‌داری در زمان غیبت امام می‌فرمایند:

همانا صاحب این امر (امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف) را غیبتی است که نگهداشتن دین در آن زمان، همچون کندن خارِ گَوَن از بالا به پایین، و با دست است.

سپس حضرت مدتی خاموش ماند و آنگاه فرمود:

همانا صاحب این امر را غیبتی است. پس بنده باید تقوای الهی پیشه کند و به دین خود چنگ آویزد.

منبع: الغیبة نعمانی

            

روزی حضرت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند:

می‌خواهید تنبل‌ترین، دزدترین، بخیل‌ترین، جفاکارترین و ناتوان‌ترین مردم را به شما معرفی کنم؟
گفتند: آری یا رسول‌الله!
حضرت فرمود:

بخیل‌تر از همه کسی است که از سلام کردن بخل ورزد.تنبل‌تر از همه کسی است که بیکار بنشیند و ذکر خدا نگوید.دزدتر از همه آن است که از نماز خودش بدزدد؛ در این‌هنگام نمازش را چون لباسی کهنه در هم پیچند و بر صورت او زنند.جفاکارترین مردم آن است که نام مرا بشنود و صلوات نفرستد.
و
ناتوان‌ترین مردم کسی است که از دعاکردن عاجز باشد.

منبع: کتاب نصایح، ص221التماس دعا

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

اللهم عجل لولیک الفرج

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۸۹ ، ۲۳:۲۲
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

ای غم ، تو که هستی از کجا می آیی؟

هر دم به هوای دل ما می آیی


باز آی و قدم به روی چشمم بگذار

چون اشک به چشمم آشنا می آیی!



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۸۹ ، ۱۸:۴۳
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

هر عهد که با چشم دل انگیز تو بستم

امشب همه را چون سر زلف تو ، شکستم

فریاد زنان ، ناله کنان عربده جویان

زنجیر ز پای دل دیوانه گسستم

جز دل سیهی فتنه گری ، هیچ ندیدم

چندان که به چشمان سیاهت نگرستم

دوشیزه ی سرزنده ی عشق و هوسم را

در گور نهفتم به عزایش بنشستم

می خوردم و مستی ز حد افزودم و ، آنگاه

پیمان تو ببریدم و پیمانه شکستم

عشقت ز دل خون شده ام دست نمی شست

من کشتمش امروز بدین عذر که مستم

در پای کشم از سر آشفتگی وخشم

روزی اگر افتد دل سخت تو به دستم

سیمین بهبهانی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۸۹ ، ۱۸:۴۲
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ
ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته

از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته


یک سینه غزق مستی دارد هوای باران


از این خراب رسوا امشب دلم گرفته


امشب خیال دارم تا صبح گریه کنم

شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته

خون دل شکسته بر دیدگان تشنه

باید شود هویدا امشب دلم گرفته

ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو

پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته

گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است

فردا به چشم اما امشب دلم گرفته...

خوشحال میشم منو در بهتر شدن این دفتر یاری کنید.... سحربانو>>

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۸۹ ، ۰۸:۵۹
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

لب فرو بندم, ازاین پس در برِ دلدار خویش .بعداز این از دل نگویم .در حضور یار خویش

.دل بسوزم در سکوت وسینه سوزم درخـفا .لحظه ای بااو نگویم .از دلِ بیمار خویش

.همچو برگی در خـزان .افتادم, ز چـشمان او او که چیده قلب ما از شاخه ی ‌گلزار

خویش!! بعد از این دیگر پناهم سینه ی دلـدار نیست .در پناه آن خدا خواهم مدّد

برکار خویش .سینه میسوزم چو شمعی .‌اشک میریزم خموش در سکوتی جاودان

گِریم به حال زارخویش در پریشان سینه دارم ناله ها با سوز آه لب فرو بندم ، نگویم

سینه ی ‌دیوار خویش در شـب افسردگی آزرده قلب و بیقرار خلوتی دارم به اشک وُ

دیده ی ‌بیدار خویش کو کسی تا بر اجل از من رسانداین پیام کِای اجل! بر تودهم این جان بی مقدار خویش

بیش ازاین صبرو قراری را ندارم کن شتاب!!! تا ندادم جان بدست غصه ی

خونخوارخویش ناامیدم، بسکه عمرم در سیاهی ها گذشت بسکه کردم زندگی با

غصه ی ‌بسیارخویش بسکه دیدم جوریار وقهر وبی مهری او بسکه پیچیدمبخود در

خلوت پندارخویش بسکه عمری زندگی این سینه رادرهم شکست بسکه افتادم ز پا

در صحنه ی پیکار خویش بسکه دیدم غصه را در کنج قلب وخانه ام بسکه جنگیدم به

غم در بازی تکرارخویش بسکه صدها چاره کردم چاره ای هرگز نشد بر یکی ازآنهمه

صد مشکل دشوارخویش بسکه رفتم سوی یارم با هزاران آرزو تا بسوزاند مرا در

آتشِ آزارِ خویش بعدازاین از بی کسی بر دفترم,آرم پناه تا فروریزم غمم را درتن

اشعار خویش...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۸۹ ، ۰۸:۴۶
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ


بیاامـشب مرا,از غـم رهـا کن
طبیبم باش و دردم را شــفا کن
بیا بابوسـه ای گرم وتوانبخش
تـب سـوزان ِعـشقم را دوا کن


بیـااز هـجر تو بیـمارم امـشب

مرا ازدرد جــانسـوزم رهـا کن
بیـا حتی اگـر، نآئی بـدرمان
بیـا پــس باغــمم ودرد صفا کن


بیـا با نغـمه ی این اشکِ رقصان

بـرقــص وُبـر دل زارم جـفاکن
بیا جانم بگیر و درد بُستان
ولی تـا زنده ام ، بـرمـن وفا کن


بیا یاری کن و دل را مَرنجان

مرا زین درد جانسوزم جدا کن
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۸۹ ، ۰۸:۱۸
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ


مدتی هست در آزارم و میدانی تو

                      به کمند ِ تو گرفتارم و میدانی تو

                                        از غم ِ عشق ِ تو بیمارم و میدانی تو

                                                              داغ ِ عشق ِ تو به لب دارم و میدانی تو

                                                              گر ز آزردن ِ من هست غرض مردن ِ من

                                       مرده ام!آزار مکش از پی ِ آزردن ِ من

                ما نباشیم که باشد که جفای تو کشد؟

به جفا سازد و صد جور برای تو کشد؟؟

اما...

امروز

خسته و  دلزده از منی

هر جا که نامی از عشق باشد,

از ان دوری میکن

هر جا که سخن از عشق_من باشد,

اما روزی خواهد رسید

که دلتنگ می شوی...

دلتنگ برای عشقی پاک...

دلتنگ برای عاشقی بی مدعا...

دلتنگ برای  کسی که

دوستت بدارد عاشقانه...

دلتنگ برای من!!!

....باروون میشم تا بغضمو ببارم  جاده ای نیس پا رو خودم میذارم

سنگ_غرورتو نز به شیشه م    باشه دیگه مزاحمت نمیشم!!!!!!!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۸۹ ، ۱۲:۲۱
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

بگذارید بگریم

بگذارید بگریم به پریشانی خویش

که به جان آمدم از بی سرو سامانی خویش

غم بی هم نفسی کشت مرا در این شهر

در میان با که گذارم غم پنهانی خویش

گفتم ای دل که چو من خانه خرابی دیدی

گفت ما خانه ندیدیم به ویرانی خویش

زنده ام باز پس از این همه ناکامی ها

به خدا کس نشناسم به گران جانی خویش

ما به پای تو سر صدق نهادیمو زدیم

داغ رسوایی عشق تو به پیشانی خویش

اندر این بحر بلا ساحل امیدی نیست

تا بدان سو بکشم کشتی طوفانی خویش

دلم هوای خزان کرده است

دلم هوای کوچ پرنده های غریب

وپابه پای تمام نقوش بی زاری

دلم هوای پژمردن کرده ست

    چه بی تفاوتی و تلخ

دلم هوای مردن کرده ست

کجاست یار؟ کجاست؟؟؟

        کوچه؟ تنهایی

دلم هوای مردن کرده است!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۸۹ ، ۱۱:۲۵
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

من خــراباتی و مـسـتم به کــجا آیـم بـاز؟!

 

رو بسوی کّه روم ؟!  با که بگردم  دمــساز

 

شور و شادی بدلم مُـرد ... خدایا  تو بگــو

 

با چه سازی که برقصم ...چه بخوانم آواز؟!

 

دسـت رو سـوی تو کردم زغـم ودرد ونیــاز

 

پـر و بالــم ، توشــکستی ! بـده  بال پــرواز

 

رو  مَــگیر از  مـنو  تــنها َمـگذارم  درغـم

 

که تــوئی با دل افــسرده ء عـاشــق  هــمراز

 

بارالـــهی! ز کـجا  قـصه  کنـم من آغــاز؟!

 

که دلــم پرشــده  ُو قــصه درازاســت   دراز

 

خانه    ویران شده   ُو   قلب    منم   آواره

 

یـاربــآ ! خـانه ء دل را تـو دگـرباره  بــساز!

 

 دلـم ازدرد وغــم عــشق... به جـان آمـده بـاز

 

اشـک غــلطان بچکــید ازرُخـم ُو رفـت  بـناز

 

بغُـض غــم بســته گلـویم ، شـده ام ُپر فــریاد

 

یاررفـــته ز برم! ... با کّـه بگــویم ایـن راز؟!

 

ســوی این خــسته... نگاهــی زمحـبت انـداز

 

که گـرفــتاری مـن نیست،  بجزشــیب و فـراز

 

هـمه دم باتو مـناجات و دعـا، غـّرقه به اشـک

 

هــمه  شــب  با تو به سـجاده  پُر مــهر نــماز

 

ایــزدا...  دسـت مرا گـیرو رهـان ازغم ودرد

 

    یاررا سـوی من آورد ،عــشق را جاوید سـاز!!! 

سروده ی فرزانه شیدا 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۸۹ ، ۱۶:۵۱
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ