پیام پرستو...هوشنگ ابتهاج
يكشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۸۹، ۰۶:۳۱ ب.ظ
بیا که بار دگر گل به بار می اید
بیار باده که بوی بهار می اید
هزار غم ز تو دارم به دل ، بیا ای گل
که گل شکفته و بانگ هزار می اید
طرب میانه ی خوش نیست با منش چه کنم
خوشا غم تو که با ما کنار می اید
نه من زداغ تو ای گل به خون نشستم و بس
که لاله هم به چمن داغدار می اید
دل چو غنچه ی من نشکفد به بوی بهار
بهار من بود آن گه که یار می اید
نسیم زلف تو تا نگذرد به گلشن دل
کجا نهال امیدم به بار می اید
بدین امید شد اشکم روان ز چشمه ی چشم
که سرو من به لب جویبار می اید
مگر ز پیک پرستو پیام او پرسم
وگرنه کیست که از آن دیار می اید
دلم به باده و گل وا نمی شود ، چه کنم
که بی تو باده و گل ناگوار می اید
بهار سایه تویی ای بنفشه مو باز ای
که گل به دیده ی من بی تو خار می اید
۸۹/۰۷/۱۸
بسمعه تعالی
دیروز ا زهرچه بود گذشتیم...
امروز از هر چه بودیم !
آنجا پشت خاکریز بودیم و...
اینجا در پناه میز!
دیروز دنبال گمنامی بودیم و...
امروز مواظبیم ناممان گم نشود...
جبهه ، بوی ایمان می داد
اینجا، ایمانمان بومی دهد!
الهی ،نصیرمان باش تا بصیرگردیم.
بصیرمان کن تا از مسیر ، برنگردیم...
وآزادمان کن تااسیر نگردیم ...
اینها نوشته هایی از سردار شهید شوشتری (ره) بود.
یاعلی مدد.