ای خدا . . .
چهارشنبه, ۱ دی ۱۳۸۹، ۰۵:۴۱ ب.ظ
ورم کرده غم در دل دفترم و بیزارم از واژه ها در سرم
چرا شاعرم ای خدا رحم کن که باشد همین نامه ی آخرم
اگر نیمه شب سر به راهم کنی و آغوش خود را پناهم کنی
فقط پیش تو میچکم اشک را که پاکیزه از هر گناهم کنی
نمیخواهم از رازهای دلم شود باخبر کاغذ باطلم
از احساس خیس و غم عاشقی چه چیزی شده ای خدا حاصلم
خدایا خلاصم بکن , شاعرم ببر غصه ها را تو از خاطرم
بخشکان غم و ریشه شعر را بسوزان مرا بیصدا حاضرم
۸۹/۱۰/۰۱
در حضور آن ولی کردگار
ایستاد از دور با صد احترام
کرد با سلطان مظلومان سلام
عرض کرد ای خسرو دنیا و دین
بنده ی درگاه ، زعفر را ببین
هست حاضر زعفرت با این سپاه
بهر یاری ای غریب بی پناه
اذن فرما بر سپاه جنیان
تا بگیرند داد تو از کوفیان
لشکر جن هست از جان یاورت
اذن ده گیرند خون اکبرت
این فرات از چه به رویت بسته اند
اهل بیتت از عطش دل خسته اند
اذن ده بر لشکر حق از کرم
تا رسانند آب بر اهل حرم
ذاکرا رو در پناه شاهدین
تا شود نام تو تاج الذاکرین
سلام بر دوست عزیزم ... مشغول وب گردی و خواندن وب های مفید بودم که ناگهان با وبلاگ شما برخورد کردم و از اشنایی با وبلاگ شما خرسندم ... ایا از حضور اجنه در روز عاشورا با خبرید ؟؟؟ ایا میدانید که طائفه جن در روز عاشورا به یاری سید الشهدا علیه السلام شتافت و قصد یاری حضرت را کردند ولی انسان ها امام را کشتند ! داستان زعفر جنی علیه السلام و یاری او از برای سید الشهدا علیه السلام را در عالم ملکوت بخوانید ..... در درگاه ملکوت منتظر شما هستم