دل از عذاب غیبت کبری نمی کنی . . .
جمعه, ۳ دی ۱۳۸۹، ۱۰:۱۷ ق.ظ
آقا سری به سایه ی ما هم نمی زنی
دلها که سوختند و ندارند مآمنی
چشم انتظار ، بی تو سراپا تمام اشک
بنشسته اند جمع گدایان الکنی
قحطی ِ عشق، سر زده بر آسمان ، بیا
تا گنج التفات تو ما را کند غنی
ما خسته ایم و خسته تر از ما تویی ، چرا
دل از عذاب ِ غیبت کبری نمی کَنی ؟
دیگر نکن بهانه که آلوده دامنم
بی تو چگونه جان دهد آلوده دامنی ؟
گرگان یأس ، زندگی ام را دریده اند
از من اثر نمانده بجز پاره پیرهنی
با اینهمه ، به لطف تو،من دل خوشم که باز
پاسخ دهی به اوج تمنای چون منی
مرضیه خدیر
۸۹/۱۰/۰۳
اللهم عجل لولیک الفرج
وبلاگتون قشنگه من همیشه میام سر میزنم
موفق باشین