تو را چگونه جست و جو کنم ؟
در ایوان نیمه روشن خانه
سجاده ی مچاله ی خود را
بعد از زمانی شکایت از قانون بندگی
دوباره می گشایم
تا کمر خم کنم
و ترانه ی ستایش سر دهم
برای کسی یا چیزی
که می بیند اما دل ندارد
عاشق دارد و معشوق ندارد
رسم عشق و عاشقی است
شایدکه عمری منت و عمری ذلت
و او سکوت و سکوت
شاید سنت اش است
در ایوان خانه تو را جست و جو می کنم
در میان آیه های رمز آلود
تو را در چشم لعبتکان جست و جو می کنم
که آهشان گیراست
تو را در گلوله ها جست و جو می کنم
که می خواهند تو را اثبات کنند !
تو را در شلاق جست و جو می کنم
که می خواهند تو را فریاد کنند !
تو را در زجر جست و جو می کنم
که می خواهند تو را عبادت کنند !
و چقدر از تو دور می شوم
سجاده ی مچاله ی خود را می گشایم
سجاده ای که از تار عنکبوت هم سست تر است
و مهر را به پیشانی می کوبم
می کوبم با هزار افسوس
نه خواهشی از سر به مهر بودن
به سمت قبله ای
که آیا تو هستی ؟
در میان سجاده ی مچاله ام
و ذهن پریشانی
که تصویر تو را می سازد
من تو را در میان عشوه های دختران جست و جو می کنم
من تو را در رمز اشک حسرت پسر بچه ها جست و جو می کنم
من آدرس تو را
از زن هرزه ی شهر می گیرم
از مرد ربا خوار که بر گذر تسلیم توبه می فروشد
و چقدر از تو دور می شوم
من تو را در مسجد نمی جویم
من تصویر تو را روی پیشانی ورم کرده ی مرد روحانی نمی بینم
من تو را در میان نذر هر ساله ی مادرم نمی جویم
من تو را در موعظه های منبر نشینان نمی بینم
من تو را حتی در شعر های کفر آمیزم آشکارا نمی خوانم
و چقدر به تو نزدیک می شوم
آدرس تو به دست کیست ؟
شاید باید او را جست و جو کنم
من تو را در میان خویش می جویم
و چقدر تو همانی که می جویم
در ایوان نیمه روشن خانه
پای سجاده ای که آتش گرفته است
از سوز دلم
من تو را آیا جست و جو می کنم ؟
" احسان مرداسی "
در ایوان نیمه روشن خانه
پای سجاده ای که آتش گرفته است
از سوز دلم
من تو را آیا جست و جو می کنم ؟
قشنگ بود
وقت کردی به منم یه سری بزنید اپم