من به من میرسم انگار . . .
يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۸۹، ۱۱:۵۷ ق.ظ
در هیاهوی زمان
در دل ساکت شب
بی رمق ، خسته و سرد
من به دنبال خودم می گردم
کی شدم گمشده در وادی غم
من که بودم. . . ؟
کیستم. . . ؟
چه کسی خواهم شد؟
قاصدی بی مقصد
آه. . .
ای رفته ز یاد
مشتی از خاک زمین
من گمشده ام
چه کسی خواهد یافت
من ِ سرگردان را . . .
من ِ پاییزی را . . .
گم شدم در تنهایی
وسعتی توخالی
باد برده است مرا
یا که یک خواب عمیق
من چه اندازه زیاد
پوچ و خالی شده ام
عشق از یاد دلم رفته چه زود
هیس. . . ساکت. . . انگار. . .
که صدایی خبر از آمدنم می دهد
این صدای قدم خسته توست
یا نوای قدم رسته من
آنچه از من شده دور
به تنم می آید
من به من می رسم انگار دگر
شاید این بار شکوفا شوم
هیس. . . ساکت. . . انگار. . . !
۸۹/۱۱/۱۷