کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

بگذار

تا درغـــــربت کـــــــــــوچه ام

کنارخـــــــطهای سیاه دفتـــــــــرم

به احترام قــــــــلب شـکستــــــه ام

بــــمیــــــــــرم ...!

************************
شعـــــــــر من کوچـــــــه پیچاپیچی است ؛

کوچــــــــــه باغیست که تنهـــــا یک شب !

تــــــــو از این کوچـــه گذشتی مغــــــــرور ؛

سـالهـــــــــا میـگـــــــــــــــــــــذرد ...

سالهـــــا در گـــــذر کوچـه نــــــــــگاه دیـوار!

دیده بـــــس رهگـــــــــذران را خامــــــــوش ...

دیده بـــــــــس رهگــــــذران را پــرشـــــــور ...

لیک ای رهگــــــــذر یک شبه ی " کـوچـه تـنـهـــایـــی " من

جـــــای پای تـــــو در این کوچــــــــــــه بجا مانده است...!


************************

بایگانی
آخرین مطالب

سیلی تقدیر . . .

سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۸۹، ۱۱:۱۸ ق.ظ

http://pichak.net/gallery/albums/userpics/10001/400.jpg



گاهی از غصّه ی یک فاجعه دلگیر ترم

گاهی از گریه ی پاییز سرازیر ترم



خسته ام خسته تر از دغدغه های شب و روز

از سفید عبث موی دلم پیر ترم



کارم از غصه ی بی پایه و ناچیز گذشت

گاهی از آه فلک نیز فرا گیرترم



دزد دوران نفس تازه ی دل برده کنون

از صدای بم یک بغض نهان زیر ترم



بخت از زودترین لحظه به من پشت نمود

من به اجبار قضا از همگان دیر ترم



خاک خشکیده شده قلب من اما در چشم

دائم از سیلی و بی مهری تقدیر، ترم...


"یزدان صلاحی"


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۱۱/۲۶
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

نظرات  (۳)

۲۷ بهمن ۸۹ ، ۰۷:۰۳ یـــــــــــــــــــــــــاور
اللهم عجل لولیک الفـــــــــــــــــــــــــرج

سلامممممممممممممممممممممم

خسته نباشی

به امید بهترین لحظات
××××××××××××××××××××××××××××××××
بنام معشوق حقیقی ........

هر خزانی را بهاری است

و هر بهاری را خزانی

مرگ و زندگی چنان در هم تنیده اند

که گیاه با خاک

آنسان از هم جدایند

که آسمان از زمین

راستی چه چیز می تواند جاذبه ی خاک را بشکند

و ما را از این سیاره ی کوچک معلق به بیکرانه ها ببرد ؟

به راستی که حقیقت زندگی عشق است

و زندگی بدون عشق سرابی بیش نیست ٬

چگونه می شود جاودانه شد و حصار زندگی و ترس از مرگ را شکست ٬

و از هر دو فراتر رفت ٬ چگونه ؟

سر چشمه ی آن رنج آسمانی که امن ابدی را ارزانی می دارد ٬ کجاست ؟

« آیا ما از حقیقت وجود خود غافل شده ایم ؟ » .....

××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

یا علــــــــــــــــــــــــــــی

حق نگهدارت
۲۹ بهمن ۸۹ ، ۱۵:۰۰ مهدیه جوووووووووووون
سلام بر سحر بانو جان عزیزم...
آرزومند آرزوهایت سحرم...
تشریف میاری یه سر؟
ما بروزیم و منتظر....
به امید حضور سبزت
سلام سلام سلام
بعد از کلی اپ کردم
بدووووووووووووووووووووووووووو

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی