کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

بگذار

تا درغـــــربت کـــــــــــوچه ام

کنارخـــــــطهای سیاه دفتـــــــــرم

به احترام قــــــــلب شـکستــــــه ام

بــــمیــــــــــرم ...!

************************
شعـــــــــر من کوچـــــــه پیچاپیچی است ؛

کوچــــــــــه باغیست که تنهـــــا یک شب !

تــــــــو از این کوچـــه گذشتی مغــــــــرور ؛

سـالهـــــــــا میـگـــــــــــــــــــــذرد ...

سالهـــــا در گـــــذر کوچـه نــــــــــگاه دیـوار!

دیده بـــــس رهگـــــــــذران را خامــــــــوش ...

دیده بـــــــــس رهگــــــذران را پــرشـــــــور ...

لیک ای رهگــــــــذر یک شبه ی " کـوچـه تـنـهـــایـــی " من

جـــــای پای تـــــو در این کوچــــــــــــه بجا مانده است...!


************************

بایگانی
آخرین مطالب

داستان ما و خدا . . .

دوشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۰، ۰۷:۴۵ ق.ظ

 

خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.


بنده:خدایا !!خسته ام!نمی توانم


خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.


بنده: خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.


خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان


بنده: خدایا سه رکعت زیاد است


خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان


بنده: خدایا !امروز خیلی خسته ام!آیا راه دیگری ندارد؟


خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله


بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!


خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله


بنده: خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم


خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم


بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد


خدا:ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده، او را بیدار

 کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده


ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید


خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست


ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!


خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود

 خورشید از مشرق سر بر می آورد


ملائکه:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟


خدا: او جز من کسی را ندارد...شاید توبه کرد...


بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم

 و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری . .

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۱/۲۲
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

نظرات  (۵)

ماه من، غصه چرا؟
تو مرا داری و من هر شب و روز،آرزویم همه خوشبختی توست
ماه من ...
غم و اندوه اگر هم روزی، مثل باران بارید
یا دل شیشه ایت از لب پنجره ی عشق به زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا؛چتر شادی وا کن
که خدا هست،خدا...
--------------------------------------
سلام دوست عزیز
اگر با تبادل لینک موافقید ما را با نام MASON HUNTING لینک کنید و به ما اطلاع دهید تا با افتخار لینکتون کنیم
موفق باشید
در پناه حق ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کامنت گذاری آنلاین در وبلاگ ها با : بلاگـ لیچ [دات] [کام]
بسیار زیبا و متفاوت بود.
با من همراه شوید در بررسی مسائل ازدواج.
به امید دیدار.
۲۲ فروردين ۹۰ ، ۰۹:۲۹ √√√ فاتح دلها √√√
آن هنگام که از دست دادن
عادت می شود
بدست آوردن هم دیگر آرزو نیست!!!
۲۲ فروردين ۹۰ ، ۱۲:۱۱ حسین(دلشکسته آسمانی)
سلام عزیز دلم...
پستتون عالی بود...
با پست (اگه...) در خدمت شما عزیز مهربون و بامعرفت هستم...
خوشحالم میکنی با حضورت که همیشه باعث دلگرمیم میشه مرا مورد لطف قرار بدی..
منتظرتم...
موفق و سربلند در پناه خدای مهربون باشی...
۲۳ فروردين ۹۰ ، ۰۹:۴۶ دوست و آشنای رفتنی شما
سلام

ممنونم

یا علی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی