شب زخمی است و قلب ترک دار ِ من کباب . . .
دوشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۰، ۰۸:۱۶ ب.ظ
از قهقرای نیمه شب و خوابهای تلخ ،حسی غریب می کشدم سمت ِآفتاب
حسی که حال و روز مرا درک می کند ، دریورش ِسکوت و خیالات ِ بی حساب
دزدانه می کشد نفسم را به سمت خویش ، از باغ ناشکفته ی اندیشه های خام
نیلوفری سیاه که لبریز گریه است ، دل می دهد به پرتو نمناک ماهتاب
از لای بوته ها و علفهای سرنوشت ،می خواندم برای تماشای روشنی
مه موج میزند به هوای زمخت شب ،شب زخمی است و قلب ترک دار من کباب
حسی غریب می بردم تا کناره ها...، برگونه هام می چکدآرام گرمی ِ . . .
بغض شکست خورده گل زخمهای غم ، بی تاب می زنم دل خود را به عمق آب
بر سینه ی ستبر و بر امواج بی لگام ،با دست و پای بسته فرو می روم در آن
در بهت ِ چشمهای سر و پا سوالی ام ،بی آنکه برکند دمی از روی خود نقاب
حسی که حال و روز مرا درک می کند ، دریورش ِسکوت و خیالات ِ بی حساب
دزدانه می کشد نفسم را به سمت خویش ، از باغ ناشکفته ی اندیشه های خام
نیلوفری سیاه که لبریز گریه است ، دل می دهد به پرتو نمناک ماهتاب
از لای بوته ها و علفهای سرنوشت ،می خواندم برای تماشای روشنی
مه موج میزند به هوای زمخت شب ،شب زخمی است و قلب ترک دار من کباب
حسی غریب می بردم تا کناره ها...، برگونه هام می چکدآرام گرمی ِ . . .
بغض شکست خورده گل زخمهای غم ، بی تاب می زنم دل خود را به عمق آب
بر سینه ی ستبر و بر امواج بی لگام ،با دست و پای بسته فرو می روم در آن
در بهت ِ چشمهای سر و پا سوالی ام ،بی آنکه برکند دمی از روی خود نقاب
"سید مهدی نژاد هاشمی(م.شوریده)"
۹۰/۰۱/۲۲