رفتی,نگاه پنجره ها خیس آب شد . . .
سه شنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۰، ۰۲:۵۵ ق.ظ
رفتی ، نگاه پنجره ها خیس آب شد
بی تو نفس کشیدن و ماندن ، عذاب شد
با هر نسیم می وزی اما چه فایده
سرمست دیگرانی و قلبم کباب شد
آماج دردهای کس دیگری شدن
باورنکردنی ست که سهمم نقاب شد
دیگر کمر شکستگی ام را کسی ندید
شاعر قلم شکست و سکوت انتخاب شد
ای کاش قبل رفتن وتنها گذاشتن
آنبار فرصتی که برایم خراب شد . . .
حالا درون پیچ خم خود تنیده ام
گم می شوم و خاطره هایت سراب شد
دستی به تو رساندم و افسوس سهم من
از عاشقی ، تلنگر بر یک حباب شد
حالا نگاه کن منم و شعرهای تلخ
شعری که برگ کهنه ای از یک کتاب شد
۹۰/۰۱/۲۳