کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

بگذار

تا درغـــــربت کـــــــــــوچه ام

کنارخـــــــطهای سیاه دفتـــــــــرم

به احترام قــــــــلب شـکستــــــه ام

بــــمیــــــــــرم ...!

************************
شعـــــــــر من کوچـــــــه پیچاپیچی است ؛

کوچــــــــــه باغیست که تنهـــــا یک شب !

تــــــــو از این کوچـــه گذشتی مغــــــــرور ؛

سـالهـــــــــا میـگـــــــــــــــــــــذرد ...

سالهـــــا در گـــــذر کوچـه نــــــــــگاه دیـوار!

دیده بـــــس رهگـــــــــذران را خامــــــــوش ...

دیده بـــــــــس رهگــــــذران را پــرشـــــــور ...

لیک ای رهگــــــــذر یک شبه ی " کـوچـه تـنـهـــایـــی " من

جـــــای پای تـــــو در این کوچــــــــــــه بجا مانده است...!


************************

بایگانی
آخرین مطالب

رفتی,نگاه پنجره ها خیس آب شد . . .

سه شنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۰، ۰۲:۵۵ ق.ظ

http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcSUWanCH5oSlALjw9dqxHKqDS4-wpJiyGFYHAGwNGHxCH8ZTatY&t=1


رفتی ، نگاه پنجره ها خیس آب شد

بی تو نفس کشیدن و ماندن ، عذاب شد



با هر نسیم می وزی اما چه فایده

سرمست دیگرانی و قلبم کباب شد



آماج دردهای کس دیگری شدن

باورنکردنی ست که سهمم نقاب شد



دیگر کمر شکستگی ام را کسی ندید

شاعر قلم شکست و سکوت انتخاب شد



ای کاش قبل رفتن وتنها گذاشتن

آنبار فرصتی که برایم خراب شد . . .



حالا درون پیچ خم خود تنیده ام

گم می شوم و خاطره هایت سراب شد



دستی به تو رساندم و افسوس سهم من

از عاشقی ، تلنگر بر یک حباب شد



حالا نگاه کن منم و شعرهای تلخ

شعری که برگ کهنه ای از یک کتاب شد

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۱/۲۳
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی