مرغ سحر . . .
يكشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۰، ۱۱:۲۰ ق.ظ
مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
ز اه شر بار این قفس را بر شکن و زیر و زبر کن
بلبل پر بسته ز کنج قفس درا
نغمه ازادی نوع بشر سرا
وز نفسی عرصه این خاک توده را پر شرر کن
ظلم ظالم جور صیاد اشیانم داده بر باد
ای خدا ای فلک ای طبیعت
شام تاریک ما را سحر کن
نو بهار است گل به بار است
ابر چشمم ژاله بار است
این قفس چون دلم تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای اه اتشین
دست طبیعت گل عمر مرا مچین
جانب عاشق نگه ای تازه گل ازین بیشتر کن
مرغ بیدل شرح هجران مختصر کن
عمر حقیقت بسر شد
عهد و وفا بی سپر شد
ناله عاشق ناز معشوق
هر دو دروغ و بی اثر شد
راستی و مهر و محبت فسانه شد
قول و شرافت همگی از میان شد
از پی دزدی وطن و دین بهانه شد
دیده تر شد
ظلم مالک جور ارباب
زارع از غم گشته بی تاب
ساغر اغنیا پر می ناب
جام ما پر ز خون جگر شد
ای دل تنگ ناله سر کن
از قوی دستان حذر کن
از مساوات صرف نظر کن
ساقی گلچهره بده اب اتشین
پرده دلکش بزن ای یار دلنشین
ناله بر ار از قفس ای بلبل حزین
کز غم تو سینه من پر شرر شد
۹۰/۰۵/۰۲