باید گـِــریـست ...
يكشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۱، ۰۷:۲۵ ب.ظ
دستهای من
به نوشتن نامه های عاشقانه
به چیدن گلهای مریم
گوشهایم
به شنیدن ترانه های باران
به آوای دریای بی کران
و پاهایم
به قدم زدن میان صدفهای وارونه ی ساحل
دل بسته اند
و چشمهایم
آن همیشه خیره به چشمهای تو
آنقدر خواهند گریست
تا برگ های کتاب زندگی
آن صفحه های سیاه جدایی, خیس شوند
و تو باز با شال دست باف خود
گونه های مرا از اشک
خواهی زدود
این اشک
از هر لبخند زیباتر
وز هر بوسه جاودانه تر است
این اشک
حرارت گونه های سرد من است
تا ابد
برای عشقی جاودان
باید گریست…
و تو نیز نزدیک تر شو
تا با هم
گونه های خود را با حرارتِ اشک هایِ عشق
بشوییم ...
"ابوذر سیه پوش"
۹۱/۰۸/۲۱