کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

کـوچــه ی تنهـــــایـی

درویش کوچـــــــــه های تنهــــــــاییم ، کاسـه ی گـدایــی مـرا ، سکه ی نگـــاه تـو کـافـیــست...!

بگذار

تا درغـــــربت کـــــــــــوچه ام

کنارخـــــــطهای سیاه دفتـــــــــرم

به احترام قــــــــلب شـکستــــــه ام

بــــمیــــــــــرم ...!

************************
شعـــــــــر من کوچـــــــه پیچاپیچی است ؛

کوچــــــــــه باغیست که تنهـــــا یک شب !

تــــــــو از این کوچـــه گذشتی مغــــــــرور ؛

سـالهـــــــــا میـگـــــــــــــــــــــذرد ...

سالهـــــا در گـــــذر کوچـه نــــــــــگاه دیـوار!

دیده بـــــس رهگـــــــــذران را خامــــــــوش ...

دیده بـــــــــس رهگــــــذران را پــرشـــــــور ...

لیک ای رهگــــــــذر یک شبه ی " کـوچـه تـنـهـــایـــی " من

جـــــای پای تـــــو در این کوچــــــــــــه بجا مانده است...!


************************

بایگانی
آخرین مطالب

نمک پرورده ی ...!

دوشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۳، ۰۳:۳۹ ب.ظ
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۰۷
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ banoo Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

نظرات  (۲)

۰۹ مهر ۹۳ ، ۰۷:۳۰ کوچه های باران خورده
شعرهایم را که خواندی
خواستم برایت بگویم
اجازه میدهی در ایوان نگاهت بنشینم ... ؟!
تو آرام گفتی :
کلماتت زیباست این شعرهای خودمانی
گفتم : اجازه می دهی باشم ؟
تو سکوت کردی و این یعنی هیچ نگو
باز مهتاب ، نسیم خنکای شب و چشمک ستاره ها
و باز شعرهای که با تو می گفت :
کمی کنار خاطراتم بنشین
دلم برایت تنگ است...
این جمله ای ساده یک انتظار طولانیست
کاش می شد می دیدم یک بار دیگر
آنی و همیشه پنهانی.
۱۷ مهر ۹۳ ، ۱۷:۲۲ دوست و آشنای رفتنی شما
ما شقایق های باران خورده ایم, سیلی ناحق فراوان خورده ایم. 
ساقه ی احساسمان خشکیده است, زخم ها از تیغ و طوفان خورده ایم. 
تا چه بوده تاکنون تقصیرمان, تا چه باشد بعد ازاین تقدیرمان.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی