نه ز بی دردی بود خاموشی من چون سپند در گره فریادها دارم برای سوختن😭
سه شنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۸، ۰۴:۲۱ ق.ظ
سوختن قصه شمع است ولی قسمت ماست😭
شاید این قصه تنهایی ما دست خداست😭
آنقدر سوخته ام با همه بی تقصیری 😭
که جهنم نگذارد به تنم تاثیری😔
من که سایه بر سر مردم شدم
عاقبت در بین آنها گم شدم
ساده دل بودم نفهمیدم دریغ
خوردم از دست رفیق و نارفیق 😭
تا که مویم رنگ خاکستر گرفت 😔
زندگی از سینه من پر گرفت 😭
حال بین خاطرات خود گمم
سوژه لبخند تلخ مردمم ...!
۹۸/۰۸/۱۴